ریحانه الزهرا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
21 تیر 1395 توسط قليج خاني

عفاف و حجاب از ديدگاه حضرت فاطمه زهرا (س)

مقدمه :

بدون ترديد پوشش اسلامي براي زنان، از ضروريات دين مقدس اسلام است، چنان که آيات متعددي از قرآن بر اين مطلب دلالت دارند.1 از طرفي مسأله حجاب يکي از جنجالي‏ترين مسائل دنياي ديروز و امروز است، به ويژه طرفداران اعلاميّه حقوق بشر، که با عنوان کردن «تساوي حقوق زن و مرد»، پوشش را براي زن دست و پاگير دانسته، و آن را برخلاف آزادي قلمداد و به عنوان حمايت از حقوق زن، مطرح مي‏نمايند، اين مسأله را بسيار حسّاس نموده است، در صورتي که پوشش اسلامي را بايد در مجموع ابعادش مورد تجزيه و تحليل قرار داد، که با توجّه به مجموع، به نفع زن و جامعه است، و نه تنها دست و پا گير نيست و تضادي با آزادي ندارد، بلکه زنان در عين حفظ پوشش اسلامي، مي‏توانند برترين فعاليّت‏هاي اجتماعي را داشته باشند، و در چارچوب آزادي‏هاي صحيح و مقبول، از حق آزادي خود بهره‏مند گردند، زيرا حجاب در اسلام به معناي پرده نشيني نيست، بلکه به معناي پوششي معقول براي جلوگيري از فساد، و حفظ کرامت زن است، و ما امروز در جمهوري اسلامي ايران مي‏بينيم که زنان در همه صحنه‏ها و عرصه‏ها، از مجلس قانون‏گذاري گرفته تا آموزش و پرورش و بيمارستان‏ها و ادارات، مي‏توانند در چهارچوب حفظ پوشش اسلامي، به کار و تلاش بپردازند، بي آن‏که حجاب اسلامي براي تلاش‏هاي آنان، مشکلي ايجاد کند، و حقّ آزادي صحيح آنها را تضييع نمايد.

حجاب در اسلام از يک مسأله کلّي‏تر و اساسي‏تري ريشه مي‏گيرد، و آن اين است که اسلام مي‏خواهد انواع التذاذهاي جنسي، چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر به محيط خانوادگي و در کادر ازدواج قانوني، اختصاص يابد، اجتماع منحصرا براي کار و فعّاليت باشد، برخلاف سيستم غربي عصر حاضر، که کار و فعّاليت را با لذّت‏جويي‏هاي جنسي به هم مي‏آميزد، اسلام مي‏خواهد اين دو محيط را کاملاً از يکديگر تفکيک کند».3
علاّمه اقبال لاهوري در اشعار نغز خود در اين رابطه، چنين مي‏سرايد:
بايد اين اقوام را تنقيد غرب شرق را از خود برد تقليد غرب
ني زرقص دختران بي‏حجاب قوت مغرب نه از چنگ و رباب
ني زعريان ساق و ني از قطع موست ني زسحر ساحران لاله روست
از همين آتش چراغش روشن است قوّت افرنگ از علم و فن است
مغز مي‏بايد نه ملبوس فرنگ علم و فن را اي جوان شوخ و شنگ

حضرت فاطمه(س)زن نمونه يا نمونه زن؟

الگو يکي از طرق سازندگي درمراحل مختلف زندگي است. بسياري از بي هدفي ها زاييده بي الگويي هاست. زبان الگو، زبان عمل است در نتيجه تأثيري که الگو برافراد مي‌گذارد، بسيارعميق تر و ماندني تر ازگفتار است. به دليل اهميت الگو اديان الهي و مکاتب بشري سعي درارائه الگو ازنوع خود انسان داشته اند و ازنقش الگو درآباداني و ويراني جوامع غافل نبوده اند .
دين مبين اسلام الگوها و شاخص‌هاي‌متعالي ‌ارائه داده و انسانها را به پيروي از سيره عملي و نظري آنان دعوت نموده است. اگر درمکاتب ساخته بشر، الگوي عملي وجود ندارد و آنان ناگزيرند ايده آليستي بينديشند، خوشبختانه درمکتب اسلام راستين يعني تشيع، الگوهاي بسياري وجود دارد.
دامنه تأثير گذاري اسوه ها از نظر قرآن اعم از حوزه فردي، اجتماعي و تاريخي است . در حوزه فردي نقش سرمشقها اصلاح مناسبات اجتماعي و سياسي است و درعرصه تاريخي تأثير اسوه ها به تغيير و تحول در جهت گيريهاي تاريخي ارتباط مي‌يابد.
هم اکنون جا دارد به اين سؤال پاسخ گفته شود که آيا حضرت زهرا(س) الگوي زنان است يا الگوي انسان؟ و آيا سيره ايشان قابليت پيروي براي همه انسانها را دارد و يا مختص زنان مي‌باشد؟ پرواضح است که حضرت زهرا (س) الگوي کاملي براي همه انسانهاست و همه بشريت مي‌توانند با تأسي از سيره ايشان راه نجات و سعادت خود را طي نمايند.
کرامت ها وفضيلت ها مختص مردان نيست. چنانچه زنان جوهري داشته باشند، مسير تعالي وبالندگي معنوي براي آنان هموار است. اگر علي (ع) الگو ونمونه انسان کامل و ايده آل است در وجود مرد بودن، زهراي مرضيه نيز الگوي ايده آل انسان کامل است درمظهر زن بودن. قران وقتي مي‌فرمايد :« لقد کان لکم في رسول الله اسوة حسنة »( احزاب،33/ 31 ) مقصود از «لکم» همه انسان هاست،نه فقط مردان. اين مطلب درمورد حضرت زهرا (س) نيز صادق است .آنچه فاطمه (س) را اسوه و نمونه ساخته،کمال انساني اوست و بدين خاطر متعلق به عالم انسانيت است. ارزش هاي انساني اختصاص به زن يا مرد ندارد و به تبع آن اسوه هاي انساني نيز همين گونه اند. فاطمه(س) چنان که اسوه زنان است اسوه مردان نيزهست.( همانند پيامبران و امامان)
بين زن نمونه بودن و نمونه زن بودن تفاوت است ؛ زن نمونه يعني زني که سيره و روش او را همگان قادرند در زندگي اتخاذ واعمال نمايند و براساس سيره و سلوک او مسيرزندگي خويش را بپيمايند و نمونه زن يعني زني که ميان زنان نمونه و الگوست.

بالاترين ارزش زن از نظر حضرت زهرا عليهاالسلام

از منظر حضرت زهرا عليهاالسلام نزديک ترين حالات زن به خداوند متعال هنگامى است که خود را از ديد نامحرمان دور نمايد و در منزل خود به خانه دارى و تربيت فرزند و پذيرايى از همسر خود بپردازد. امام صادق عليه السلام به نقل از حضرت فاطمه عليهاالسلام دراين باره فرمود: «أَنَّ أَدْنَى مَا تَکُونُ مِنْ رَبِّهَا أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَيْتِهَا، نزديک ترين حالات يک زن به خداوند متعال زمانى است که در منزل مى ماند [و به امور خانه دارى و تربيت فرزند مى پردازد].»

آرى، يک زن مسلمان هرگز فرمان خداوند متعال را در مورد حفظ عفت و عصمت خود فراموش نمى کند و در طول زندگى حجاب خود را همانند گوهرى گرانبها پاسدارى مى کند. اين سخن معروف حضرت زهرا عليهاالسلام که ضامن پايدارى جوامع و مايه استحکام خانواده هاست، همواره بايد در معرض ديد بانوان مسلمان به ويژه دختران جوان باشد که فرمود: «خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ؛ بهترين و نيکوترين عمل زنان آن است که [بدون ضرورت] مردان [نامحرم] را نبينند و مردان [نامحرم] نيز آنان را ننگرند.»

خوشبختى و سعادت زن و جامعه بهترين و نيکوترين عمل زنان آن است که [بدون ضرورت] مردان [نامحرم[ را نبينند و مردان [نامحرم[ نيز آنان را ننگرند. در همين جمله نهفته است که تا مى تواند از نامحرمان دورى کند و کمترين ارتباط را با آنان داشته باشد؛ امّا متأسفانه در عصر ما شياطين وسوسه گر و دشمنان اسلام تلاش مى کنند به هر وسيله و عنوانى زنان مسلمان را از هويت خود جدا کنند و به مجامع عمومى و معرض ديد نامحرمان بکشانند و به اين وسيله آنان را از اهداف اصلى خلقتشان بازدارند.

فرانس فانون نويسنده فرانسوى مى گويد: «نيروهاى اشغالگر در کشور مسلمان الجزائر مأموريت داشتند تا هويت و اصالت فرهنگى ملت الجزائر را نابود سازند و در اين راه حداکثر کوشش خود را بر تخريب مسئله حجاب و چادر زنان متمرکز کرده بودند؛ زيرا آن را نشانه مهم اصالت ملى زنان الجزائرى تلقى مى کردند. از ديدگاه استعمارگران هجوم به تار و پود جامعه اسلامى الجزائر ابتدا بايد از تحت تأثير قرار دادن زنان آغاز مى شد. دستگاه استعمارى فرانسه براى مبارزه با حجاب زنان و بيرون کشيدن آنان از کانون خانواده، مبالغ هنگفتى را اختصاص داده بود. آنها بر اين باور بودند که حجاب زن سدّ محکم و دژ عظيمى در برابر نفوذ غربيهاست. هر چادرى که کنار گذاشته شود، افق جديد و گام بلندى در تسلط استعمارگران بر کشورهاى اسلامى است. پس از ديدن هر زن مسلمانى که حجاب را کنار گذاشته است، اميد تسلط آنان ده برابر مى گردد. با هر چادرى که رها مى گردد، گويى جامعه اسلامى براى پذيرش و تسليم در برابر استعمارگران آماده تر مى شود.»

حجاب حضرت فاطمه(س)
حضرت زهرا سلام الله عليها يك افتخار است براي همه عالم، نه فقط براي شيعه، نه فقط براي عالم اسلام، نه فقط براي ائمه طاهرين (ع)، بلكه آن حضرت براي پدر بزرگوارش نيز مايه سربلندي و افتخار به شمار مي‌رود. پيامبر اكرم (ص) به اين بانو خيلي افتخار مي‌كردند و بارها مي‌فرمودند كه خودم و پدر و مادرم به فداي تو. افتخار پيغمبر اكرم (ص) خيلي معنا دارد؛ حضرت زهرا (س) از نظر حسب و نسب داراي درجات رفيعي بوده است. شما نمي‌توانيد يك خانمي پيدا كنيد كه اين قدر از نظر نسب، والا و نوراني باشد. ايشان پدري دارد مثل پيامبر اكرم كه خاتم الانبياء بود. پيغمبري كه همه پيامبران به وجود او افتخار مي‌كردند، وجود مباركي كه خود خداوند متعال به او افتخار مي‌كند و نظيرش در عالم وجود نيامده و نخواهد آمد. حضرت صديقه طاهره مادري دارد مانند حضرت خديجه كه در مورد ايشان هم بايد بگوييم يك افتخار براي همه انسانها و مخصوصاً براي تمامي خانمها مي‌باشد. در باره حضرت خديجه همين مقدار بس كه پيغمبر اكرم مي‌فرمودند: پيروزي اسلام، مرهون خديجه است. همسر حضرت زهرا (س) نيز اميرالمومنين علي (ع) است كه پيامبر گرامي (ص) فرمودند: زهرا جان اگر علي نبود، كفوي براي تو در عالم وجود يافت نمي‌شد. و اگر تو نبودي كفوي براي علي در عالم نبود. حضرت فاطمه زهرا از لحاظ فرزند نيز فرزنداني نظير امام حسن و امام حسين و حضرت زينب و ام كلثوم سلام الله عليهم را تحويل عالم بشريت داده‌اند. اسلام مرهون مجاهدتها و تلاشهاي فرزندان گرامي حضرت زهراست. شهادت امام حسين (ع) اسلام را بيمه كرد و مجاهدت حضرت زينب(س)، شهادت آن حضرت را جهانگير كرد. حضرت زينب با آن شهامت مثال زدني در مقابل دشمن گفت: «‌ثكلتك امك يابن مرجانه ما رأيت الا جميلا». نظير چنين فرزنداني را در عالم كسي نداشته و نخواهد داشت. اما اولاد حضرت زهرا سلام الله عليها منحصر به اين چهار بزرگوار نيست، بلكه دوازده امام از نسل حضرت زهرا به وجود آمدند كه بارها پيغمبر اكرم به اين موضوع افتخار مي‌كردند. از همان وقتي كه امام حسين طفلي كوچك بود، پيامبر اكرم او را در دامن مي‌نشاندند و مي‌فرمودند: «يا حسين التاسع من ولدك هو القائم بالحق به يملأ الله الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جورا» يعني حسينم، نهم از فرزندان تو امام زمان است كه به دستش پرچم اسلام روي كره زمين افراشته مي‌شود. آنكه عدالت اجتماعيِ سرتاسري مي‌آ ورد. آن كه ظلم جهاني را ريشه كن مي‌كند و بالاخره آن كه اسلام را جهاني مي‌كند و مي‌گويد «انّ في إبنه رسول الله لي اسوه حسنه» يعني سرمشق من در حكومت، زهراي مرضيه است. آن امامي كه اسلام را جهاني مي‌كند و مي‌فرمايد كه «‌نحن حجج الله علي خلقه و فاطمه حجه علينا» يعني ما دوازده امام حجت براي مردم هستيم و زهرا (س) حجت براي ما است. درك كردن معناي اين گونه روايات سخت است، اين گونه روايات حيران كننده است و انسان با غور در اين مطالب پي به جهل خود مي‌برد.
نكته مهم كه تذكر آن در اين مجال ضروري است اينكه، شناخت ما نسبت به نعمت بزرگي همچون وجود مبارك حضرت زهراي مرضيه چه مقدار است؟ و مهمتر اينكه تا چه اندازه آن حضرت را براي خود اسوه مي‌دانيم و از او پيروي مي كنيم؟ اگر ما در اين باره كوتاهي كنيم و از حضرت زهرا (س) الگو نگيريم، بالاترين گناه را مرتكب شده‌ايم. زيرا كفران نعمت كرده‌ايم. قرآن كريم مي‌فرمايد: «لئن شكرتم لأزيدنّكم و لئن كفرتم إنّ عذابي لشديد». اگر حضرت صديقه طاهره سرمشق جامعه باشد، جامعه رو به تزايد و ترقي خواهد بود و اما اگر زهرا سرمشق زندگي مردم نشد، در دنيا و آخرت عذابي دردناك در انتظار آنان خواهد بود. در خصوص لزوم الگوگيري از سيره حضرت زهرا (س) به دو نكته اشاره مي‌گردد كه از مصاديق برجسته شيوه‌ زندگاني حضرت زهراست كه نسل كنوني بايد اسوه خود قرار دهد.

حجاب از ديدگاه حضرت زهرا(س)

آن بانوي بسيار بزرگ جهان، با اين که حريم عفاف و حجاب را به طور کامل رعايت مي‏کرد، در عين حال، در بحراني‏ترين حوادث سياسي و اجتماعي، حضور و ظهور داشت.
روزي مرد نابينايي با کسب اجازه به محضر حضرت زهرا(س) آمد. حضرت از او فاصله گرفت و خود را پوشانيد، پيامبر اکرم(ص) که در آن جا حضور داشت از حضرت زهرا(س) پرسيد: «با اين که اين مرد نابيناست و تو را نمي‏بيند، چرا خود را پوشاندي»؟ حضرت زهرا(س) در پاسخ فرمود: «اگر او مرا نمي‏بيند، من که او را مي‏بينم، وانگهي او بو را استشمام مي‏کند». پيامبر(ص) (به نشانه تأييد شيوه و گفتار حضرت زهرا«س») فرمود: «أَشْهَدُ اَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنّي؛4 گواهي مي‏دهم که تو پاره تن من هستي».
اميرمؤمنان علي(ع) فرمود: روزي همراه گروهي در محضر رسول خدا(ص) نشسته بوديم. آن حضرت به ما رو کرد و فرمود: «بهترين کار براي زنان چيست؟» هيچ کدام از حاضران نتوانستند جواب صحيح بدهند. هنگامي که متفرّق شدند، من به خانه بازگشتم، و همين موضوع را از حضرت زهرا(س) پرسيدم، و ماجراي سؤال پيامبر(ص) و پاسخ صحيح ندادن اصحاب را براي حضرت زهرا(س) تعريف کردم، و گفتم هيچ يک از ما نتوانستيم پاسخ صحيح بدهيم. حضرت زهرا(س) فرمود: ولي من پاسخ به اين سؤال را مي‏دانم، و آن اين است که: «خَيْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لايَرِينَ الرِّجالَ وَلايَراهُنَّ الرِّجالُ؛ صلاح زنان در آن است که آنها مردان نامحرم را نبينند، و مردان نامحرم آنها را نبينند».
* حجاب در اسلام به معناي پرده نشيني نيست، بلکه به معناي پوششي معقول براي جلوگيري از فساد، و حفظ کرامت زن است.
من به محضر رسول خدا(ص) بازگشتم و عرض کردم: «اي رسول خدا! از ما پرسيدي که چه کار براي زنان برتر است، پاسخش اين است که برترين کار براي زنان اين است که آنها مردان نامحرم را نبينند، و مردان نامحرم آنها را نبينند».
پيامبر(ص) فرمود: «چه کسي به تو چنين خبر داد، تو که اين‏جا بودي و پاسخي نگفتي؟» علي(ع) عرض کرد: «فاطمه(س) چنين فرمود».
پيامبر(ص) از اين پاسخ خشنود شد، و سخن فاطمه(س) را پسنديد و به نشانه تأييد او فرمود: «اِنَّ فاطِمَةُ بضْعَةٌ مِنّي؛5 همانا فاطمه، پاره تن من است».
نيز روايت شده: روزي جابر بن عبدالله انصاري همراه رسول خدا(ص) به سوي خانه فاطمه(س) رهسپار شدند. وقتي که به در خانه رسيدند، پيامبر(ص) اجازه ورود طلبيد. فاطمه(س) اجازه داد، پيامبر(ص) فرمود: شخصي همراه من است، آيا اجازه هست با او وارد خانه شويم؟ فاطمه(س) عرض کرد: «اي رسول خدا «قِناع» (يعني مقنعه و روسري) ندارم.» پيامبر(ص) فرمود: «يا فاطِمَةُ خُذِي فَضْلَ مَلْحَفَتِک فَقِنِعِي بِهِ رأسَکِ؛ اي فاطمه! زيادي لباس بلند روپوش خود را بگير و سرت را با آن بپوشان».
حضرت فاطمه(س) همين کار را کرد، آن گاه پيامبر(ص) و جابر، با کسب اجازه وارد خانه شدند.6

تلاش‏هاي سياسي و اجتماعي حضرت زهرا(س)
حضرت زهرا(س) در عين آن که حجاب کامل را رعايت مي‏کرد، حجاب را پرده‏نشيني و انزواي زنان نمي‏دانست، بلکه شواهد بسياري وجود دارد که آن حضرت حجاب را هرگز دست و پاگير و مانع تلاش‏هاي اجتماعي و سياسي نمي‏دانست. از اين رو، در عرصه‏هاي مختلف اجتماعي و سياسي شرکت فعّال داشت.
محدّثين نقل مي‏کنند: شخص پيامبر(ص) دست فاطمه(س) را گرفت، و به ميان مردم آمد و خطاب به مردم فرمود: «هر کس که فاطمه(س) را شناخت که شناخت، و هر کس که او را نشناخته بداند که فاطمه(س) دختر محمّد(ص) است. او پاره تن من است. او قلب و جان من است. هر کس او را بيازارد مرا آزرده، و هر کس مرا بيازارد، قطعا خدا را آزرده است» بنابراين، حجاب در سيره فاطمه(س) پرده نشيني نيست.
در مکّه قبل از هجرت، مشرکان به تحريک ابوجهل به پيامبر(ص) آزار مي‏رساندند، يکي از آنها به نام «ابن زبعري» شکمبه گوسفندي را برداشت، و به طرف پيامبر(ص) انداخت، به طوري که سر و صورت آن حضرت را آلوده نمود، ابوطالب(ع) به دفاع از آن حضرت پرداخت،
* پوشش زن در اسلام اين است که زن در معاشرت خود با مردان، بدن و موي خود را بپوشاند، و به جلوه‏گري و خودنمايي نپردازد، آيات مربوطه همين معني را ذکر مي‏کند، و فتواي فقهاء هم مؤيّد همين مطلب است».
در اين هنگام حضرت زهرا(س) که در آن وقت خردسال بود با آب نزد پدر آمد، و سر و صورت آن حضرت را شست و شو داد.8

اين ترتيب نتيجه مي‏گيريم، حضرت زهرا(س) در عين آن كه در همايش پرشكوه و پرجنجال شركت نمود، همه نمادهاي حريم حجاب و عفاف را رعايت نموده است.

بشارت هاي خدا به زنان عفيف
امام جعفر صادق(ع) : اگر زن عفت داشته باشد به دنيا مي ارزد وگرنه به خاک هم نمي ارزد.
پيامبر اکرم (ص) : … زني که براي حفظ غيرت ، استقامت ورزيده و براي خدا وظيفه خود را بخوبي انجام داد ، خدا پاداش شهيد را به او خواهد داد.
پيامبر اکرم (ص) : پروردگارا زناني که خود را خود را پوشيده نگه مي دارند مشمول رحمت و غفران خود بگردان.
پيامبر اکرم (ص) : شرف مقنعه اي که زن بر سر دارد از دنيا و آنچه در آن است ارزندا تر مي باشد.

نتيجه گيري

حجاب و عفاف حضرت زهرا به گونه‌اي است كه ذكر شد، در حالي كه در مقابل نامحرم كوبندگي و قاطعيت دارد، به مسلمانان مي‌فهماند كه اختلاط بين زن و مرد ممنوع است. تصور نكنيد اين بي‌حجابي و بي‌عفافي كه فعلاً در جامعه رايج است، فقط براي ما باعث ناراحتي شده است، بلكه حضرت زهرا نيز از اين موضوع بسيار ناراحت است. همه مي‌دانيم كه حضرت زهرا بهترين سرمشق است. سرمشق يعني چه؟ يعني جامعه بايد وضعيت حجاب و عفاف حضرت زهرا را مورد مطالعه و بررسي قرار دهد و به همان صورت عمل نمايد.

حضرت زهرا(س) در عين آن كه حجاب كامل را رعايت مي‏كرد، حجاب را پرده‏نشيني و انزواي زنان نمي‏دانست، بلكه شواهد بسياري وجود دارد كه آن حضرت حجاب را هرگز دست و پاگير و مانع تلاش‏هاي اجتماعي و سياسي نمي‏دانست. از اين رو، در عرصه‏هاي مختلف اجتماعي و سياسي شركت فعّال داشت.

بنابراين «تعادل و تنظيم روابط»، پي آمدهايي چون حضور پرنشاط، سالم، شاداب و تأثيرگذار براي مردان و زنان در عرصه هاي مختلف خانواده و جامعه خواهد داشت و بن بستي از فساد و تباهي در هيچ يک از ميدانهاي فعاليت ايجاد نخواهد کرد.

به هرحال آنچه که بر مي آيد اين است که حجاب محدوديت ساز نيست بلکه ايجاد مصونيت مي کند. البته بايد ذکر کرد که حجاب فقط براي زنان نيست و براي مردان نيز ضروري به نظر مي رسد. از بين رفتن حجاب در جوامع کنوني نماد رشد و پيشرفت نيست نماد عقب ماندگي و غربزدگي کشورهاي اسلامي مي باشد.

منابع:

1 ) نور (24) آيه 30 و 32و 33؛ احزاب(33) آيه 32، 33 و 59.

2 ) مرتضي مطهّري، مسأله حجاب، چاپ جديد، ص79.

3 ) همان، ص83.

4 ) علاّمه مجلسي، بحار، ج43، ص91.

5 ) علاّمه علي بن عيسي (اِرْبِلي، کشف الغمّه، ج2، ص23 و 24.

7 ) علاّمه علي بن عيسي اِرْبِلي، کشف الغمّه، ج2، ص24.

8 ) علاّمه سروي، مناقب آل ابي‏طالب، ج1، ص60

مسأله حجاب در سيره حضرت زهرا،‌ حجة‏الاسلام والمسلمين محمد محمّدي اشتهاردي

حجاب حضرت زهرا ، آمنه مظاهري

 

 1 نظر
30 خرداد 1395 توسط قليج خاني

تأثير ايمان به معاد بر تربيت اجتماعى از ديدگاه علّامه طباطبائى

 

يكى از آثار ايمان به معاد، اعتقاد به رويارويى انسان با پرونده عمل است. عمل مى ‏تواند فردى يا اجتماعى باشد. شايد در بين افراد متدين، عمل فردى و ارتباط آن با معاد كمتر مورد بحث باشد؛ چون اكثريت افراد به اين مسئله توجه دارند، اما يكى از مسائلى كه در بين افراد به‏ويژه مسلمانان مخفى مانده است، عمل اجتماعى و آثارى است كه نوع رفتار اجتماعى و تقابل افراد با هم در جامعه به جاى مى‏گذارد و در قيامت مورد بررسى قرار مى‏گيرد. ازاين‏رو، مقاله حاضر كه به شيوه توصيفى ـ تحليلى و بر مبناى آثار و نظريات دانشمند و فيلسوف شهير، علّامه طباطبائى، گردآورى شده است، مى‏كوشد با استفاده از نظريات گران‏سنگ ايشان، اهميت و ضرورت توجه به معاد، بخصوص در زمينه مسائل اجتماعى را تبيين نمايد. در اين مقاله با تأكيد بر نقش ايمان به حيات پس از مرگ به‏عنوان عامل كنترل‏كننده در اعمال و رفتار اجتماعى، ارتباط ميان عالم پس از مرگ و زندگى اجتماعى انسان و برخى از پيامدهاى تربيتى ايمان به اين اصل مانند مسئوليت‏پذيرى، امنيت و عدالت اجتماعى، صبر و خويشتن‏ دارى، فداكارى، هدفمندى، اميدوارى، تحكيم روابط انسانى و وفاى به عهد و آينده‏نگرى مورد بررسى قرار گرفته است.

كليدواژه‏ ها: معاد، تربيت، تربيت اجتماعى، پيامدهاى تربيتى.

مقدّمه

با وجود پيشرفت هاى مادى در جوامع امروزى و فراهم بودن همه گونه وسايل رفاه و آسايش ظاهرى، شاهديم كه بسيارى از انسان ها آرامش روحى و روانى ندارند، يأس و نااميدى بى هويتى، پوچ گرايى، بى هدفى و سرگردانى در بين ايشان موج مى زند. عده اى سرگرم هوس رانى خود هستند و با غرق شدن در لذات و خوشى هاى مادى، خود را به فلاكت و مرگ روحى مى كشانند، اما از آرامش بهره اى نمى برند. اينها همه ريشه در غفلت انسان از خود، نيازهاى فطرى و جدايى از خدا و معنويت و به فراموشى سپردن مرگ و حيات پس از آن دارد كه انسان جاهل را سرگرم دنيا و زيبايى هاى ظاهرى آن كرده است و بنا به فرموده علّامه طباطبائى: دليل گرفتارى هاى انسان در اثر پيروى از شيطان و هواى نفسانى حاصل مى گردد و ريشه آن فريفتگى انسان به زينت حيات دنيا و دل بستن به اوهامى است كه مجموعا نظام تمدن ناميده مى شود؛ يعنى هميارى با اوهامى كه رنگى از حقيقت ندارند (طباطبائى، 1361، ص 65). درحالى كه به نظر اسلام، انسان زندگى جاويدانى دارد كه پايانى براى آن نيست و مرگ كه جدايى روح از بدن مى باشد، وى را وارد مرحله ديگرى از حيات مى كند كه كامروايى و ناكامى در آن بر پايه نيكوكارى و بدكارى در مرحله زندگى پيش از مرگ استوار است (طباطبائى، 1385، ص 223). بدين معنا كه حيات انسانى حياتى است جاودانى كه با مرگ قطع نمى شود و در نتيجه، بايد روشى را در زندگى اتخاذ نمايد كه هم به درد اين سراى گذران و هم به درد آن سراى جاودان بخورد، راهى را برود كه وى را به سرمنزل سعادت دنيا و آخرت برساند؛ اين روش، همان است كه قرآن به نام دين مى نامد. بنابراين، دين از نظر منطق قرآن يك روش زندگى اجتماعى است كه انسان اجتماعى به منظور تأمين سعادت زندگى اتخاذ نموده باشد (طباطبائى، 1360، ص 25). بدين ترتيب، دستورالعمل هايى را كه دين مبين اسلام مورد تأكيد قرار مى دهد قوانين و مقرراتى كامل و جامع است كه تمام زواياى زندگى انسان، بخصوص مسائل اجتماعى را دربر مى گيرد.

براى رسيدن به زندگى مبتنى بر دين، نياز به تربيت همه جانبه كودك از نظر جسمى، عاطفى، اجتماعى و مذهبى بر اساس موازين اسلام است تا كودك بتواند به رشد و بالندگى برسد و از عهده زندگى فردى و اجتماعى خود برآيد. در يك تقسيم بندى، تربيت را از نظر كلى به دو نوع تقسيم مى كنند: اول، تربيتى كه بر محور فرد و جنبه هاى اخلاقى او دور مى زند. در اين نوع تربيت، مربى مى كوشد خصوصيات اخلاقى را پياده سازد و به عبارت ديگر، فرد را به دو حيات ارزنده از قبيل راستى و درستى و امانت دارى مجهز گرداند. دوم، تربيتى است كه فرد را به اعتبار ارتباط او با ديگران مورد توجه قرار مى دهد. در اين قسم، سعى مى شود اصول همزيستى و سازگارى و قبول مسئوليت ها در فرد پرورش داده شود (رشيدپور، 1365، ص 27).

بنابراين، يكى از حوزه هايى كه پرداختن به آن از اهميت خاصى برخوردار است، توجه به تربيت اجتماعى كودك و آماده كردن او براى زندگى توأم با موفقيت و تعامل صحيح در جامعه است؛ چراكه انسان موجودى بالفطره اجتماعى است و همين داعى فطرى، انسان را به تلاش هاى فكرى و عملى وادار كرد كه مافوق طاقتش بود؛ چون احتياجات طبيعى او يكى و دو تا نبود و يك انسان به تنهايى نمى توانست همه حوايج خود را برآورد. … لذا فطرتش راه چاره اى پيش پايش گذاشت و آن اين بود كه متوسل به زندگى اجتماعى شد (طباطبائى، 1379، ص 318) و انسان براى داشتن يك زندگى اجتماعى موفق، نياز به مهارت هاى مختلفى دارد كه بتواند با محيط اطراف خود تعامل سازنده اى داشته باشد و اين نيز نياز به تربيتى متناسب با فرهنگ آن جامعه دارد كه آشنايى با مبانى تربيت اجتماعى مى تواند راه گشاى انسان در اين مسير باشد. در تعريف تربيت اجتماعى گفته اند: تربيت اجتماعى، پرورش جنبه يا جنبه هايى از شخصيت آدمى است كه مربوط به زندگى او در جامعه است تا از اين طريق به بهترين شكل حقوق، وظايف و مسئوليت هاى خود را نسبت به ديگر هم نوعان و هم كيشان و هم مسلكان خود بشناسد و آگاهانه و با عشق براى عمل به آن وظايف و مسئوليت ها قيام كند و به تعبيرى ديگر، مى توان تربيت اجتماعى را آشنا ساختن فرد با روحيات اجتماعى و آموختن راه و رسم زندگى كردن با ديگران و سپس پرورش روحيه تعهد و التزام عملى به انجام وظايف خويش دانست (انارى نژاد، 1386، ص 167). يعنى انسانى قادر به زندگى اجتماعى است كه وظايف خود را به عنوان عضوى از اجتماع بشناسد و قسمتى از آزادى خود را براى تعامل صحيح با ساير اعضاى جامعه محدود كند و توان سازگارى با مسائل و مشكلات اجتماعى را كه به او تحميل مى شود، داشته باشد. تعليم و تربيت نقشى اساسى در اين زمينه ايفا مى كند، مشروط به اينكه تربيتى صحيح و بر مبناى اصول انسانى و اخلاقى و با توجه به نيازمندى ها و استعدادهاى كودك باشد. تعليم و تربيت در حقيقت، مجموعه اعمالى است كه از طريق آن محيط اجتماعى عمدا روى افراد تأثير مى گذارد تا سازگارى آنان را با وضع موجود تسهيل و تسريع كند و بهتر و كامل تر سازد و به يك اعتبار، تدابيرى است كه براى اجتماعى بارآوردن نسل جوان اتخاذ مى شود (شكوهى، 1374، ص 65).

البته در اسلام تنها به جنبه مادى و دنيايى تربيت توجه نمى شود؛ چراكه انسان موجودى دو ساحتى است؛ به واسطه جسم نامى اش نياز به خوراك و پوشاك و مراقبت هاى بهداشتى دارد، اما به واسطه فطرت درونى و روحى كه خداوند در وجودش به وديعه نهاده، نيازهاى خاصى متناسب با آن دارد و اگر تنها به جنبه مادى و جسمى او اهميت داده شود، انسانى تك بعدى به وجود خواهد آمد كه اعمال و رفتارش قابل پيش بينى و كنترل نيست. به همين دليل، در آموزه هاى دينى، بخصوص در دين مبين اسلام، به مربيان و مسئولانى كه نقشى در تربيت كودك دارند و بخصوص اعضاى خانواده كه بيشترين تعامل را با كودك به ويژه در دوران طفوليت دارند، توصيه شده است كودك را به گونه اى تربيت كنند كه هم به امور دنيايى برسد و هم آخرت را مدنظر داشته باشد. علّامه طباطبائى مى فرمايد: غرض از خلقت جهان و گسترش صحنه امكان، همانا تعليم و تربيت سلسله بشر است كه آنها را به توحيد و خداپرستى دعوت كند و در مقام انقياد و اطاعت برآيند تا اينكه غرضى كه از خلقت جهان است به صورت فعليت درآيد (طباطبائى، 1374، ص 372). و از اينجاست كه مسئله توجه به دنيايى ماوراى جهان ماده مطرح مى شود و انسان بر اساس تعاليم دينى كه در همه اديان نسبت به آن آگاهى داده شده و بشر را از غفلت برحذر داشته اند، موظف است به گونه اى امور زندگى خود را تنظيم نمايد كه در جهان پس از مرگ و برانگيخته شدن دوباره بتواند پاسخگوى اعمال و رفتار خود باشد.

براى آشنايى با هر پديده اى در ابتدا بايد تعريفى از آن ارائه داد. بدين منظور، مفهوم معاد مورد بررسى قرار مى گيرد. تعبيرات مشابهى در اين زمينه بيان شده است؛ از جمله: معاد در لغت يعنى بازگشت، زمان بازگردانيدن، بازگشتگاه و به عنوان مصدر يا اسم زمان و مكان به كار رفته است (رضايى، 1360، ص 165). و در اصطلاح عبارت است از: دوباره زنده شدن آدمى بعد از مرگ. حكيم لاهيجى مى نويسد: بدان كه لفظ معاد در لغت به معنى بازگشتن انسان است و مراد از معاد در شرع، بازگشتن انسان است بعد از موت به حيات، به جهت يافتن جزاى عملى كه پيش از موت از او صادر شده باشد از نيك و بد (صادقى رشاد، 1385، ص 381). علّامه طباطبائى نيز معاد را اين گونه تعريف مى كنند: معاد بازگشت اشيا با تمام وجودشان به چيزى است كه از آن وجود يافته اند و اين بازگشت امرى ضرورى است و هر موجودى از آسمان و زمين گرفته تا همه آنچه در ميان آنهاست، وجودشان محدود به اجلى است كه خداوند آن را تسميه يعنى تعيين و برآورد نموده است، به طورى كه هيچ وجودى از اجل خود فراتر نخواهد رفت (طباطبائى، 1361، ص 5و60). و انسان بايد براى بررسى اعمال دنيايى خود در پيشگاه بارى تعالى حاضر شود و حقيقت كارهايى را كه انجام داده ببيند و براى خوبى ها و نيكى ها پاداش دريافت كند و براى بدى ها و ظلم هايى كه روا داشته، چه در حق خويش و چه در حق ديگران، جزا و عذاب آن را ببيند.

بنابراين، لازم است كه انسان به اين سؤال ها پاسخ بگويد كه اولاً، ضرورت پرداختن به حيات پس از مرگ چيست؟ ثانيا، چه ارتباطى بين حيات پس از مرگ و حيات دنيايى وجود دارد و آيا اعمال و رفتار انسان در اين جهان بر نحوه و كيفيت زندگى اخروى اثرگذار است؟ ثالثا، ايمان به معاد چه آثار تربيتى مى تواند بر زندگى اجتماعى انسان داشته باشد؟ در ادامه، سعى شده است به اين سؤالات پاسخ گفته شود. ازآنجاكه معادباورى نقش سازنده و بسزايى در پرورش انسان هايى متعالى دارد و در تحقيقات پيشين بيشتر به زمينه هاى تربيت فردى معادباورى پرداخته شده بود و تأثير آن در تربيت اجتماعى به صورت اختصاصى مورد بررسى قرار نگرفته بود نياز به بررسى اين مسئله احساس شد. در مقاله حاضر با پرداختن به ابعاد تربيتى كه معادباورى مى تواند در زندگى اجتماعى انسان نقش داشته باشد، سعى شده اهميت ايمان به معاد در بهبود روابط بين انسان ها بيان شود تا در صورت عمل به دستوراتى كه در اين زمينه ها از منابع دينى رسيده و اثرى كه بر تعامل انسان ها دارند شاهد جامعه اى سالم و متكامل داشته باشيم.

ضرورت ايمان به معاد

ايمان به حيات پس از مرگ يكى از اصول اساسى دين اسلام است و معتقد بودن به آن براى هر مسلمانى ضرورى است. علاوه بر اين، حكمت و عدل خداوند و خلقت جهان، با وجود معاد معنا يافته و اثبات مى شود و ازآنجاكه آيين مقدس اسلام دعوت خود را روى سه اصل گذاشته كه اعتقاد به معاد، سوم آنهاست؛ چنان كه اگر كسى در معاد ترديد داشته باشد مانند كسى است كه توحيد و نبوت را نپذيرد و داخل در حريم دين نشده است و از جرگه مسلمين بيرون است (طباطبائى، 1360، ص 58)، ضرورت ايمان آوردن به اين اصل بر همگان آشكار مى شود. چون انسان موجودى است كه خداى تعالى او را آفريده و هستى اش وابسته و متعلق به خداست، از ناحيه خدا آغاز شده و به زودى به سوى او برمى گردد و هستى اش با مردن ختم نمى شود، او يك زندگى ابدى دارد، كه سرنوشت زندگى ابدى اش بايد در اين دنيا معين شود، در اينجا هر راهى كه پيش گرفته باشد و در اثر تمرين آن روش، ملكاتى كسب كرده باشد، در ابديت هم تا ابد با آن ملكات خواهد بود؛ اگر در دنيا احوال و ملكاتى متناسب با توحيد كسب كرده باشد؛ يعنى هر عملى كه كرد بر اين اساس كرد كه بنده اى بود از خداى سبحان، كه آغازش از او و انجامش به سوى اوست، قهرا فردى بوده كه انسان آمده و انسان رفته است و اما اگر توحيد را فراموش كند؛ يعنى در واقع، حقيقت امر خود را بپوشاند، فردى بوده كه انسان آمده و ديو رفته است (طباطبائى، 1374، ص 178).

انسان به دليل جهالت و غفلتى كه دارد و با مغرور شدن به زور و بازوى جوانى و تصور اينكه فرصت بسيار براى جبران دارد، مرگ و حيات مجدد پس از آن را به فراموشى مى سپارد، فريفته دنيا شده، در دام آرزوهاى دور و دراز گرفتار مى شود؛ به نحوى كه با هزاران اتفاقى كه در اطرافش خبر از فانى بودن و سپرى شدن اين دنيا مى دهد از خواب غفلت بيدار نمى شود و عمر خود را سپرى مى كند تا زمانى كه ديگر فرصتى براى جبران ندارد و آن گاه حسرت زده به دنبال راهى است براى آنچه مى توانست انجام دهد و نداد و لحظاتى كه از دست داده و ديگر برگشتى در كار نيست. بنا به گفته علّامه طباطبائى، اگر اعتقاد به معاد در بين مردم نباشد ديگر موجب اساسى و اصيلى كه افراد بشر را از پيروى هوا و هوس باز دارد و جلوى لذات طبيعى را بگيرد وجود نخواهد داشت؛ زيرا هر فرد انسانى به طور طبيعى به خواهش هاى خودش رغبت دارد و آنها را مى خواهد نه چيزى را كه ديگرى ميل داشته باشد و همچنين آن ديگرى نيز خواسته هاى خودش را مى خواهد نه ديگرى را (طباطبائى، 1348، ص 51ـ52). پس اگر انسان مى خواهد كه در پايان عمر آسوده خاطر از اين سراى گذران به جهان ابدى منتقل شود، بايد در طول حيات خويش همواره به ياد مرگ و معاد باشد. بنابراين، ضرورت دارد كه انسان حتى با احتمال وجود دنيايى پس از مرگ، خود را مهياى سفر كرده و تمهيدات لازم را فراهم آورد.

رابطه معاد و زندگى اجتماعى

در مورد ارتباط بين زندگى اجتماعى و زندگى پس از مرگ، بايد گفت: حيات پس از مرگ در واقع، چهره برزخى اعمالى است كه انسان در دنيا و در تعامل با ديگران انجام داده است، ولى به دليل محدوديت ها و حجاب هاى دنيايى صورت واقعى و حقيقت آنها را مشاهده نمى كرده است و با مرگ و منتقل شدن به جهان ديگر كه حجاب هاى دنيايى كنار مى رود، انسان حقيقت آنچه را انجام داده در پيش خود بدون هيچ كم و كاستى مشاهده مى كند و به قدرى آشكار است كه تصور مى رود تنها لحظاتى پيش انجام داده و بنا به آنچه از آموزه هاى دينى برمى آيد، حيات دنيا مقدمه و مزرعه اى است براى جهان آخرت كه انسان هر چه بكارد همان را درو مى كند؛ اگر نيكى كاشت، نيكى و اگر به خطا رفت و بدى كاشت، جز عذاب و بدى برداشت نخواهد كرد. علّامه طباطبائى در اين باره مى فرمايد: آنچه از خير و يا شر انجام دهيد حقيقتش در دنيا براى خداى عالم غيب و شهادت و همچنين براى رسول او و مؤمنين مشهود است؛ پس وقتى به قيامت آمديد براى خودتان هم مشهود خواهدگشت… و به زودى خدا در قيامت براى خود صاحبان اعمال هم پرده از روى آن حقايق برمى دارد (طباطبائى، 1374، ص 515ـ516)). و ازآنجاكه عدل الهى اقتضا مى كند انسان را بر اساس اعتقادات و اعمالى كه انجام داده ثواب و عقاب بدهد و براى اين امر نياز به هدايت و راهنمايى دارد، خداوند اوامر و نواهى خود را در قالب شريعت و از طريق پيامبران خود براى همگان ارسال كرده تا حجت براى همه تمام باشد و كسى در پيشگاه الهى بهانه اى براى سركشى نداشته باشد. پس انسان موظف است كه در قبال ديگران و در زندگى اجتماعى خود روالى را پيش بگيرد كه هم به حوايج و خواسته هاى به حق خود برسد و هم در حق ديگران اجحافى صورت نگيرد؛ زيرا هر فرد ديندار به راهنمايى دين به اين حقيقت پى برده است كه زندگى محدود به زندگى چند روزه اين جهان گذران نيست، بلكه حياتى نامحدود و بى پايان در پيش دارد كه با مرگ از بين نمى رود و تنها راه سعادت هميشگى و راحتى ابدى وى اين است كه از مقررات دينى كه پروردگار متعال به وسيله پيامبران خود فرستاده است پيروى كند (طباطبائى، 1348، ص 16). بنابراين، تشريع الهى تنها براى نظام بخشيدن به جوامع بشرى نيست، بلكه براى تكميل خلقت بشر است؛ مى خواهد با اين هدايت تشريعى، هدايت تكوينى را تقويت نموده، مخلوق را به آن هدفى كه در خلقت اوست برساند، و به عبارتى ديگر، مى خواهد هر نوع از انواع موجودات را به كمال وجود و هدف ذاتش برساند و يكى از كمالات وجودى انسان، داشتن نظام صالح در زندگى دنيا و يكى ديگر، داشتن حيات سعيده در آخرت است و راه تأمين اين دو سعادت، دينى است كه متكفل قوانينى شايسته براى اصلاح اجتماع و نيز مشتمل بر جهاتى از تقرب به خدا به نام عبادات باشد تا انسان ها بدان ها عمل كنند؛ هم معاششان نظم پيدا كند و هم جانشان نورانى و مهذب گردد و در نتيجه، با جانى نورانى و مهذب و عملى صالح، شايسته كرامت الهى در دار آخرت شوند. اين است حقيقت امر (طباطبائى، 1374، ص 471). اگر انسان متوجه اين مسئله باشد و حقيقت را بداند، با تمام وجود به آموزه هاى دين الهى گردن مى نهد و ياد مرگ و معاد از جمله اصول مهمى است كه انسان را به اين حقيقت آگاه مى كند.

ايمان به معاد در جامعه و پيامدهاى تربيتى آن

تفكر در مورد حقيقت معاد و دنيايى كه انسان پس از مرگ با آن روبه روست، آثار تربيتى بى شمارى به همراه دارد و انسان را وادار مى كند كه با نظر داشتن به جهان آخرت، در روابط خود با ديگران مواظبت بيشترى بكند تا حقى از ديگر اعضاى جامعه به دوشش نماند كه بعد از مرگ وزر و وبالى به گردنش باشد و به خاطر آنها مخلد در عذاب دوزخ شود؛ چراكه خداوند در تعاليم خود به پيامبران بارها بر رعايت حق الناس تأكيد كرده است. پس عاقلانه است كه انسان احتياط بيشترى در تعاملات خود داشته باشد؛ زيرا با مرگ دست انسان از دنيا بريده شده و تنها فريادرسش همان اعمال و خدماتى خواهد بود كه خالصانه انجام داده است و هيچ دستاويز ديگرى براى نجات نيست و خداى متعال به مقتضاى عدل خود و وعده اى كه فرموده، گروه انسان را كه در اين نشئه مى باشند بدون استثنا پس از مرگ دوباره زنده مى كند و به جزئيات اعتقادات و اعمالشان رسيدگى حقيقى مى نمايد و ميان ايشان به حق قضاوت و داورى مى فرمايد و در نتيجه، حق هر ذى حقى را به وى مى رساند و داد هر مظلومى را از ظالمش مى گيرد و پاداش عمل هر كس را به خودش مى دهد، گروهى به بهشت جاودان و گروهى به دوزخ جاودان محكوم مى شوند (طباطبائى، 1385، ص 236).

از جمله آثارى كه ايمان به حيات پس از مرگ بر انسان و نوع روابطش با ديگران در اجتماع مى گذارد، مى توان به موارد ذيل اشاره كرد:

1. مسئوليت پذيرى

مسئوليت پذيرى يعنى اينكه انسان در قبال كارى كه مى كند پاسخگو باشد و هر عملى را به نحوى شايسته انجام دهد تا بعد سرزنش و عقابى را در پى نداشته باشد. حال اين مسئوليت و تعهد ممكن است در مورد امور شخصى خودش باشد و يا در ارتباط با ديگران؛ ولى به هر حال، در مقابل هر عملى عكس العملى است و فرد چه در اين دنيا و چه در آخرت بايد پاسخگو باشد و كسى كه متوجه اين حقيقت باشد كارهاى خود را دقيق تر و با احتياط بيشترى انجام مى دهد و خود را در قبال ديگران هم مسئول مى داند و از زير بار مسئوليت شانه خالى نمى كند؛ چراكه روزى در پيشگاه عدل الهى براى جواب گويى بايد حاضر شود. در آيه 22 سوره ابراهيم به مسئول بودن انسان نسبت به اعمالش اشاره شده و بيان مى شود كه شيطان در دفاع از كارهاى خود و برائت جستن از پيروانش، خود انسان را مسئول اعمالش معرفى كرده و خود را از اتهام مبرّا مى كند و اين، بيان كننده اين حقيقت است كه انسان مختار است و خود مسئول نيك و بد اعمال خويش است… و نبايد اين كاسه را سر ديگرى بشكند؛ چون هيچ كس بر او مسلط نبوده است. پس هر وقت خواست كسى را ملامت كند، خودش را ملامت كند… و پاداش و كيفر عمل به خود او مرتبط و از غير او مسلوب است و مدح بر عمل و سرزنش از آن به خودش برمى گردد (طباطبائى، 1374، ص 69) و از طرفى، ربوبيت خداى تعالى تمام نمى شود مگر با عبوديت بندگان، و عبوديت هم تصور ندارد مگر با بودن مسئوليت، و مسئوليت هم تمام نمى شود مگر با برگشتن به سوى خدا و حساب اعمال، اين نيز تمام نمى شود مگر با بودن جزا (همان، ص 402). بدين معنا كه بدون حساب و كتاب عالم برزخ، عبوديت و به تبع آن، مسئوليت هم معنى نمى يابد و مسئوليت هم با بودن در اجتماع و زندگى اجتماعى معنا مى يابد و كسى كه يقين به معاد و برانگيخته شدن دوباره داشته باشد، مسئوليت پذيرى اش بيشتر مى شود.

2. عدالت و امنيت اجتماعى

عدالت اجتماعى عبارت است از اينكه حق هر صاحب حقى را به او بدهند، و هر كس به حق خودش كه لايق و شايسته آن است برسد؛ نه ظلمى به او بشود و نه او به كسى ظلم كند (طباطبائى، 1374، ص 570). انسان موجودى است كه فطرتا خود را دوست دارد و هر عملى را كه انجام مى دهد ابتدا منافع و منويات خود را در نظر مى گيرد و اين خصلت طبيعى اگر بدون هيچ محدوديتى بخواهد بر مبناى خواسته هاى صاحبش پيش برود، ديگر جامعه و محيط امنى براى هيچ كس قابل تصور نيست؛ پس بايد عاملى براى بازداشتن و يا محدود كردن اين ميل و اين خودخواهى وجود داشته باشد. يكى از مهم ترين اين عوامل مذهب است. اگر پايبندى هاى مذهبى اعضاى يك جامعه قوى باشد، انسان ها كمتر به سوى كارهاى نامشروع خواهند رفت و خود را به طور درونى كنترل خواهند نمود كه اين قوى ترين و مؤثرترين نوع كنترل است (كاهه، 1384، ص 157).

يكى از عواملى كه در همه اديان و بلكه در همه جوامع مورد توجه بوده، ايمان داشتن به زنده شدن انسان پس از مرگ است و در اسلام توجه ويژه اى به آن شده، از اين باب كه انسان روزى در پيش دارد كه هر كس هر عملى را اعم از خوب يا بد، انجام داده پيش روى خود حاضر خواهد ديد و همه جزاى خود را دريافت خواهند داشت. چنين عقيده اى كه متكى به حقيقت و واقعيت است، تنها راه اجراى قانون، حفظ نظم و عدالت در جامعه است و الا هيچ عامل ديگرى نمى تواند ضامن اجراى قانون و زندگى اجتماعى باشد (طباطبائى، 1348، ص 53ـ54). و اين عقيده كارى را در انسان انجام مى دهد كه از دست هزار پليس مخفى و مأمور آگاهى برنمى آيد؛ زيرا همه آنها از بيرون كار مى كنند و اين نگهبان داخلى است كه هيچ سرى را نمى شود از وى پوشيد (طباطبائى، 1360، ص 170). يعنى اعتقاد به معاد است كه نفس انسان را كنترل مى كند و از مرتكب شدن اعمال نابهنجار و پست و ظلم و جور در حق ديگران جلوگيرى مى كند و محيط امنى را براى زندگى ساير انسان ها همراه با عدالت فراهم مى آورد. و در نهايت، اسلام سعادت زندگى واقعى يعنى زندگى اخروى بشر را جز با مكارم اخلاق و طهارت نفس از همه رذايل، تأمين شدنى نمى داند و به حد كمال و تمام رسيدن اين مكارم را وقتى ممكن مى داند كه بشر داراى زندگى اجتماعى صالح باشد، و داراى حياتى باشد كه بر بندگى خداى سبحان و خضوع در برابر مقضيات ربوبيت خداى تعالى و بر معامله بشر بر اساس عدالت اجتماعى، متكى باشد (طباطبائى، 1374، ص 172) و اين زندگى اجتماعى صالح زمانى قابل دسترسى است كه هر كس به حق خود قانع بوده، از زياده خواهى و ظلم به ديگران بپرهيزد و هيچ عاملى مانند ايمان به معاد نمى تواند جلوى زياده خواهى ها و سركشى انسان را بگيرد.

3. صبر و خويشتن دارى

صبر عبارت است از ثبات بر شدائد، در مواقعى كه مصائب و يا جنگى پيش مى آيد (همان، ص 651). زندگى بشر با ناملايمات و سختى ها آميخته شده كه اين سختى ها گاه به دليل ناآگاهى و خطاى خود انسان پيش مى آيد و گاه با همه تلاشى كه انسان براى انجام صحيح كار مى كند مشكلاتى بروز مى كند كه از صبر و توان انسان خارج است، اما در پس آن حكمتى الهى نهفته است، بدين معنا كه خداوند بعضى سختى ها و رنج ها را قرار مى دهد تا انسان غافل را به خود بخواند و از افتادن در دام دنياطلبى رها كند و يا با چشاندن سختى ها شيرينى خوشى ها را چند برابر كند و اگر انسان به خداوند اعتماد كند و پاداشى را كه خداوند در قبال صبر و تحمل مشكلات وعده فرموده است در نظر داشته باشد، نه تنها نااميد و خسته نمى شود، بلكه بيشتر انگيزه مى گيرد؛ چراكه خدا اجر زيادى در قرآن براى صابران قرار داده است و خداوند پاداش آن صبر كامل (بر ايثار) شان را باغ بهشت و لباس حرير بهشتى لطف فرمود (طباطبائى، 1374، ص 191). صبر عامل مهمى در برقرارى ارتباطات درست اجتماعى است؛ زيرا بسيارى از مشكلات، ناشى از بى عدالتى هاى اجتماعى است كه خواسته و ناخواسته انسان را درگير مى كند و در اين شرايط، اگر انسان خويشتندار باشد و با صبر و حوصله دنبال راه درست و مناسبى براى حل مشكل بگردد، بسيارى از گرفتارى هاى ناشى از عجله و شتاب و عدم سنجش موقعيت و شرايط پيش مى آيد قابل پيش گيرى است. يكى از عواملى كه باعث مى شود انسان اين صفت را در خود ايجاد و تقويت كند ايمان به حيات رستاخيز است كه ظرفيت انسان را در مقابل پيش آمد بسيارى از مشكلات بالا برده و به اميد جبران در آخرت، صبر را پيشه خود قرار مى دهد.

4. فداكارى

اگر انسان بخواهد زندگى مسالمت آميزى با ديگران داشته باشد، بايد حاضر شود برخى از آزادى ها و خواسته هاى خود را كنار بگذارد و در بعضى مواقع، لازم است بيشتر از آنچه كه مى تواند از حق خود به نفع ديگران كم بگذارد و اين، مستلزم داشتن روحيه فداكارى و ايثار است و داشتن اين روحيه نياز به صفاى باطن و تهذيب نفس دارد و اعتقاد به اينكه در جهانى ديگر و نه در دنياى محدود مادى قابل جبران است؛ مانند كارى كه شهداى هشت سال دفاع مقدس براى حفظ مملكت و رسيدن به آرمان هاى امام راحل (كه آزادى انسان ها از يوغ بندگى ظالمان و بندگى نفس بود) انجام دادند و از همه چيز و همه كس خود گذشتند و جان خود را در اين راه فدا كردند. آنها جان خود را در راه آرمان هاى اسلام فدا كردند؛ چون اميد داشتند در جهانى ماوراى اين جهان به سعادت كه همان لقاى الهى است مى رسند و اين بزرگ ترين اجر و مزد زحماتشان است. درحالى كه اگر اعتقاد به معاد نباشد، با اين قوانين و سنن اجتماعى و روابط دنيايى نمى توان انتظار فداكارى از مردم را داشت مگر آنكه در افراد آن مجتمع فضايل اخلاقى حكومت كند و اين فضايل اخلاقى هم به تنهايى در تأمين سعادت اجتماع و سوق انسان به سوى صلاح عمل كافى نيست، مگر وقتى كه بر اساس توحيد باشد؛ يعنى مردم ايمان داشته باشند به اينكه عالم ـ كه انسان جزئى از آن است ـ آفريدگار و معبودى دارد يكتا، و ازلى و سرمدى، كه هيچ چيز از علم و احاطه او بيرون نيست و قدرتش مقهور هيچ قدرتى نمى شود و اگر اخلاق از چنين اعتقادى سرچشمه نگيرد، براى آدمى در كارهاى حياتى اش هدفى جز تمتع به متاع دنياى فانى و التذاذ به لذايذ حيات مادى باقى نمى ماند. جز توحيد و اعتقاد به عالم ديگر، هيچ انگيزه اى موجب فداكارى و ازخودگذشتگى نبوده نمى تواند از نقض قوانين و سنن اجتماعى جلوگيرى كند (طباطبائى، 1374، ص 212ـ213). بنابراين، يكى از عوامل بسيار اثرگذار بر داشتن روحيه فداكارى، اعتقاد به زندگى جاويدان پس از مرگ است كه تحمل درد و رنج را آسان كرده و انسان را به ايثار و گذشتن از حق خود به نفع ديگران تشويق مى كند.

5. هدفمندى زندگى

اگر انسان هدف و آرمان ارزشمند و مشخصى در زندگى نداشته باشد كه در او انگيزه براى تلاش و كار ايجاد كند، به محض برخورد با كوچك ترين مشكل دچار سرگردانى شده و به يأس و نااميدى گرفتار مى شود. اين گونه افراد بعد از مدتى كه عمر خود را به بطالت گذراندند، به پوچى و بى هويتى مى رسند و چون هدف و اميدى براى زندگى ندارند و از طرفى، پايه اعتقادى محكمى ندارند كه به آن متكى باشند و در درماندگى هاى روحى و جسمى به آن پناه ببرند، به خودكشى روى مى آورند و يا خود را به دست خيال پردازى ها و خوشى هاى بى اساس مى سپارند و بدون هيچ هدفى، در لذات دنيايى و شيطانى فرو مى روند تا هنگامى كه عمرشان به پايان مى رسد و ديگر راهى براى جبران ندارند. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: بد بنده اى است بنده اى كه به لهو و لعب مشغول باشد و به غفلت، عمر تباه كند و فراموش نمايد قبر و عذاب در آن را؛ و بد بنده اى است بنده اى كه طغيان و ظلم نمايد و فراموش كند مبدأ و معاد را و بد بنده اى است آنكه طمع بر او غالب شده باشد و ثروت او را به معصيت انداخته باشد. درحالى كه اگر افراد ايمان به معاد داشته باشند و بدانيد روزى بايد نسبت به عمر و جوانى خود پاسخگو باشند، آن گاه اهدافى در زندگى خود برمى گزينند كه سعادت دنيا و آخرت را به همراه داشته باشند. بنابراين، جامعه اى كه اعضاى آن به دنبال اهدافى متعالى، كه دربرگيرنده خير دنيا و آخرت است، باشند، جامعه اى سالم و با نشاط خواهند داشت كه به معناى واقعى، متمدن و متكامل خواهد بود.

6. اميدوارى و تأمين بهداشت روانى

دنيا محدود است و با بلاها و مشكلات، درهم پيچيده و گنجايش خواسته هاى نامحدود انسان را ندارد. گاهى انسان به هر ريسمانى چنگ مى زند تا بتواند گرهى از كارش باز كند يا به خواسته اى برسد، اما نمى تواند و نااميد از همه جا دچار حيرانى و سرگردانى مى شود و در اين هنگام، اگر تكيه گاهى محكم نداشته باشد به راحتى مى شكند و سرخورده و افسرده مى شود، درحالى كه اگر اعتقاد به حيات رستاخيز داشته باشد و بداند با وجود محدوديت دنيا، سراى نامحدود ديگرى هست كه به واسطه همه كم و كاستى هاى اين دنيا در آن از طرف خداوند اجر و مزد دريافت مى كند و خداوند حكيمى هست كه عالم به همه امور است، در مقابل مشكلات مى ايستد و نااميد نمى شود، بلكه تلاشش را بيش از پيش افزايش مى دهد. علّامه طباطبائى مى فرمايد: ايمان به معاد يعنى اعتقاد به اينكه خداى متعال همه را پس از مرگ زنده نموده، به حساب اعمالشان رسيدگى فرموده؛ نيكوكاران را پاداش نيك خواهد داد و بدكاران را به سزاى كردار و رفتارشان خواهد رسانيد. در نتيجه، يك نوع دلگرمى و اميدوارى سراسر وجودش را خواهد گرفت و در سختى ها و دشوارى هايى كه در مسير زندگى با آنها برخورد مى كند و در مشكلاتى كه راه هرگونه چاره جويى را بر روى وى مى بندد، هيچ گاه دچار نوميدى مطلق نخواهد شد؛ زيرا مى داند كه زمام هر علت و سببى هرچه نيرومند هم باشد، به دست تواناى خداى بزرگ است و همه چيز زير فرمان اوست (طباطبائى، 1356، ص 11). با داشتن چنين اعتقاد راسخى، هيچ گاه يأس و نااميدى به دل راه پيدا نمى كند و انسان با قلبى مطمئن، به يارى خدا تمام تلاشش را براى رسيدن به هدف به كار مى گيرد و به آن آرامش روانى كه براى ادامه زندگى لازم است دست مى يابد، حتى اگر به ظاهر موفق نباشد. اگر بتوان چنين روحيه و تفكر و بينشى را در افراد جامعه ايجاد كرد و حالت اميدوارى را در آنها به وجود آورد، جامعه اى موفق و پيشرفته قابل تضمين خواهد بود.

7. تحكيم روابط انسانى

يكى از عواملى كه باعث حفظ انسجام و وحدت يك اجتماع مى شود، برقرارى ارتباط بر اساس روابط اخلاقى و انسانى است؛ بدين معنا كه انسان ها به واسطه انسان بودن، رفتارهايى مبتنى بر اخلاق و انسانيت و توأم با گذشت و مهرورزى داشته باشند تا بتوانند در كنار يكديگر و در مشكلاتى كه جامعه را از جنبه هاى مختلف سياسى، اجتماعى، فرهنگى و… تهديد مى كند، با اتحاد و همبستگى دفاع كنند. از جمله عواملى كه باعث اين همبستگى و اتحاد و ايجاد مهر و محبت در دل انسان ها نسبت به هم مى شود، توجه كردن به مشكلات يكديگر و داشتن صله رحم است كه در اسلام سفارش فراوانى به آن شده است؛ زيرا با رفت و آمد و جويا شدن از احوال همديگر، هم بين انسان ها الفت و دوستى به وجود مى آيد و هم حس هميارى براى حل مشكلات در افراد برانگيخته مى شود و اين باعث انسجام يك فاميل و قبيله و به تبع آن، وحدت بين تك تك افراد جامعه مى شود؛ چراكه به واسطه الفت ايجادشده بين آنها، سرنوشت هريك براى ديگرى مهم مى شود و در اين ميان، اگر اين روابط رنگ خدايى و آخرتى به خود بگيرد، روابط مستحكم تر مى شود و همه حول محور خداپرستى و به اميد زندگى بهتر در سراى جاودان از هر آنچه دارند در حق ديگر هم نوعان خود و نه تنها خويشاوندان بذل خواهند كرد؛ زيرا براى عبور از گردنه هاى سخت قيامت نياز به توشه است و چه توشه اى بهتر از گره گشايى از كار ديگران كه انسان را در مسير صراط مستقيم قرار مى دهد؛ چراكه يكى از مسائلى كه همه انسان ها در آخرت بدان سروكار دارند، صراط است و آنچه كه افراد را در اين باره از يكديگر متمايز مى سازد؛ نحوه عبور و كيفيت گذر از آن است كه برخى بسيار تند و بعضى سريع و بعضى آهسته و بعضى كند و بعضى حتى به گونه اى معلق عبور مى كنند و افرادى هم به طور موقت و افرادى براى هميشه از آن سقوط مى كنند. امام صادق عليه السلاممى فرمايند: از جمله عوامل سقوط انسان از صراط، قطع رحم و خيانت به امانت است (شفيعى مازندرانى، 1372، ص 160). پس چه عاقلانه است كه تا وقت محدود عمر پايان نيافته و فرصت كار و عمل هست، تمام توان خود را براى فراهم آوردن توشه براى عبور سريع و راحت از صراط به كار گرفت.

8. عهدپذيرى

عهد عبارت است از التزام به چيزى و عقد قلبى بر آن، و شامل تمامى وعده هاى انسان و قول هايى كه به اشخاص مى دهد مى شود؛ مثل اينكه بگويد: من اين كار را مى كنم، و يا اين كارى كه مى كردم ترك مى كنم و نيز شامل هر عقد و معامله و معاشرت و امثال آن مى شود (طباطبايى، 1374، ص 191).

يكى از مسائلى كه در اسلام به آن سفارش زيادى شده است، وفاى به عهد و پيمان هاست؛ چه اين عهد بين افراد با هم باشد و چه بين افراد و خداوند متعال. نيز كسانى كه نسبت به آن بى توجه باشند مورد مذمت بسيار قرار گرفته اند؛ چراكه عدم تعهد به حرف و عملى كه قول داده شده، باعث فرو ريختن پايه هاى اعتماد بين مردم و به مرور باعث تفرقه و بدبينى مى شود كه اين عامل، در ازهم گسيختن حس تعاون و همكارى و وحدت بين مردم تأثيرگذار است و از جنبه هاى مختلف باعث ضرر و زيان در جامعه مى شود و به همين دليل و دلايل ديگر، خداوند در قرآن بسيار بر رعايت آن تأكيد كرده و از رعايت نكردن اين اصل مهم بر حذر داشته است. از آن جمله، فرموده: وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً (اسراء: 34) و اين آيه شريفه مانند غالب آياتى كه وفاى به عهد را مدح، و نقض آن را مذمت كرده، هم شامل عهدهاى فردى و بين دو نفرى است، و هم شامل عهدهاى اجتماعى و بين قبيله اى و قومى و امتى است، بلكه از نظر اسلام، وفاى به عهدهاى اجتماعى مهم تر از وفاى به عهدهاى فردى است؛ براى اينكه عدالت اجتماعى مهم تر و نقض آن بلايى عمومى تر است و علت و ريشه اين مطلب اين است كه بشر در زندگى اش هرگز بى نياز از عهد و وفاى به عهد نيست، نه فرد انسان از آن بى نياز است، و نه مجتمع انسان، و اگر در زندگى اجتماعى بشر كه خاص بشر است دقيق شويم، خواهيم ديد كه تمامى مزايايى كه از مجتمع و از زندگى اجتماعى خود استفاده مى كنيم، و همه حقوق زندگى اجتماعى ما كه با تأمين آن حقوق آرامش مى يابيم، بر اساس عقد اجتماعى عمومى و عقدهاى فرعى و جزئى مترتب بر آن عهدهاى عمومى استوار است (طباطبائى، 1374، ص 259).

در مورد عذابى كه دامنگير اين گونه افراد مى شود، در قرآن آمده است: محققا كسانى كه عهد خدا و سوگندهاى خود را مى دهند و در مقابل، متاع قليل دنيا را مى خرند، در آخرت بهره اى ندارند و خدا در قيامت با آنان سخن نمى گويد و به نظر رحمت نمى نگرد و پاكشان ننموده، در عوض عذابى دردناك دارند (همان، ص 388). پس كسانى كه در دنيا عهد و پيمان و مسئوليتى را كه بر عهده داشته اند فراموش كنند و بناى بى اعتمادى را بگذارند، در جهان آخرت مخلد در عذاب خواهند شد و تا اين حد مهم است كه حتى خداوند نظر رحمت خود را از آنها برمى دارد و اين قهر و غضب خداوند نسبت به انسان، بزرگ ترين عذاب ممكن است كه در سراى محشر، كه هيچ كس به فرياد كسى نمى رسد، عايد انسان مى شود. بنابراين، اعتقاد به معاد عامل مهمى در پرورش روحيه تعهد در انسان ها دارد.

9. آينده نگرى

علّامه طباطبائى در بيان صفتى از انسان كه او را از پرداختن به معاد بازمى دارد مى فرمايد: فكر انسان محدود است و تنها پيش پاى خود را مى بيند و مى فهمد و اما امورى كه از نظر او غايب است نمى بيند؛ او هر چه مى گويد درباره وضع روز حاضرش مى گويد و از آينده خود غافل است، تنها دولت يك روزه را دولت، و غلبه يك ساعته را غلبه مى داند و عمر كوتاه خود و زندگى اندك خويش را معيار و مقياس قرار داده، بر طبق آن بر له يا عليه كل جهان حكم مى كند (طباطبائى، 1374، ج 2، ص 279). و همين غفلت از آينده و دورانديشى، عامل فراموشى معاد و سرگرم شدن به زندگى مادى شده، باعث مى شود برخى انسان ها با انكار اصل معاد و يا دور دانستن زمان آن، از هيچ ظلمى در حق ديگران و به وجود آوردن محيطى ناامن فروگذار نكنند و بدون هيچ دلواپسى سرگرم بازى با هواهاى خود باشند، هرچه مى خواهند بكنند و هر جور خواستند بازى كنند بدون اينكه حسابى در كارهايشان باشد؛ نه چنين نيست، بلكه خلق شده اند تا راه به سوى بازگشت به خدا را طى كنند و در آنجا محاسبه و بر طبق اعمالشان مجازات شوند؛ پس بايد بدانند كه بندگانى مسئولند كه اگر از رسم عبوديت تجاوز كنند، بر طبق آنچه حكمت الهى اقتضا مى كند مؤاخذه مى شوند و خدا در كمين گاه است (همان، ج 14، ص 363).

بنابراين، انسانِ معتقد به مبدأ و معاد مى داند كه غايت و سعادت هر موجودى همان چيزى است كه خداى تعالى براى آن معين كرده و راه به سوى آن سعادت و طريقى كه بايد سلوك كنند تا به سعادت خود برسند، همان طريقى است كه خدا تشريع و بيان نموده و احدى غير از خدا مالك هيچ چيز نيست تا براى مملوك خود غايتى معين و نهايتى مقرر نمايد و يا براى رسيدن مملوكش به سعادت خاص خود راهى براى او تشريع كند. پس سعادتى كه خداى سبحان به سوى آن دعوت مى كند، سعادت حقيقى انسان هاست و راهى هم كه او بشر را به پيمودن آن دعوت نموده تا به سعادتشان منتهى كند، راه حقيقى و صراط مستقيم است و مى خواهد بفهماند برگشت امور خلق به خداى تعالى دايمى است (طباطبائى، 1374، ج 18، ص 115). در نتيجه، انسان سعى مى كند در اعمال و رفتار خود نظرى هم به آينده بشر و بعث و معادى كه خداوند وعده داده است داشته باشد و اين ديد باعث مى شود كه در همه امور زندگى اش تنها خوشى امروز و فردا را نبيند و به فكر تأمين توشه آينده خود باشد و اين آينده نگرى ديد وسيعى به انسان مى دهد و باعث مى شود علاوه بر داشتن زندگى هدفمند و شاد، به دنيا و مشكلات آن هم با نگاهى واقع بينانه تر بنگرد و در نتيجه، سعى مى كند شرايط زندگى بهترى هم براى خود و هم براى ساير هم نوعانش فراهم آورد.

نتيجه گيرى

نتايج به دست آمده بر اساس اين تحقيق، نشان مى دهد كه در ضرورت پرداختن به معاد و توجه بيشتر به پيامدهاى مثبت اين مسئله بر تنظيم روابط انسانى در اجتماع شكى وجود ندارد؛ چراكه ايمان به حيات رستاخيز يكى از اساسى ترين راه كارهاى جلوگيرى از فساد و تباهى بشر بخصوص در زمينه مسائل اجتماعى به حساب مى آيد و نوع زندگى وى را تحت تأثير قرار مى دهد. از جمله مسائل اجتماعى كه متأثر از آن است و رعايت آنها در جامعه باعث بهتر شدن زندگى براى همه مى شود، مى توان به مسئوليت پذيرى، عدالت و امنيت اجتماعى، صبر و خويشتن دارى در مشكلات و پيشامدها، فداكارى و ايثار در حين نيازمندى خود، هدفمندى زندگى، اميدوارى، تحكيم روابط انسانى و تعهدپذيرى و آينده نگرى اشاره كرد. از مقايسه اين تحقيق با تحقيقات مشابهى كه از ساير جنبه ها به اثرات تربيتى ايمان به معاد (مانند آثار فردى، اخروى و جنبه هاى اجتماعى ديگر) پرداخته اند، روشن مى شود كه تقويت ايمان به حيات جاودانى پس از ياد مرگ، عامل مهمى است كه باعث مى شود انسان ها مجهز به يك نيروى درونى شوند كه در هنگام خطا و اشتباه آنها را متذكر شود. اگر بتوان اين اعتقادات را در افراد درونى كرد، خود به عنوان يك پليس درونى افراد را به مراقبت بر اعمال و رفتار، هم از نظر اجتماعى و هم فردى، وادار مى كند و باعث پيش گيرى از بسيارى مفاسد و جنايت ها خواهد شد.

منابع

انارى نژاد، عباس، 1386، تربيت اجتماعى از منظر نهج البلاغه، تربيت اسلامى، سال دوم، ش 4.

رشيدپور، مجيد، 1365، رشد اجتماعى از نظر اسلام، تهران، انجمن اولياء و مربيان.

رضايى، محمد، 1360، واژه هاى قرآن، تهران، مفيد.

شفيعى مازندرانى، محمد، 1372، درس هايى پيرامون زندگى پى از مرگ، قم، انتشارات اسلامى.

شكوهى، غلامحسين، 1374، تعليم و تربيت و مراحل آن، چ پانزدهم، مشهد، آستان قدس رضوى.

صادقى رشاد، على اكبر، 1385، دانشنامه امام على عليه السلام، چ سوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.

طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1356، آموزش دين (1)، گردآورى سيدمهدى آيت اللهى، قم، جهان آرا.

ـــــ ، 1348، اسلام و اجتماع، قم، پيام اسلام.

ـــــ ، 1374، الميزان فى تفسيرالقرآن، ترجمه سيدمحمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسين، ج 1، 2، 3، 4، 5، 6، 9، 11،12،14،18 و20.

ـــــ ، 1361، حيات پس از مرگ، قم، آزادى.

ـــــ ، 1385، شيعه در اسلام، چ ششم، قم، واريان.

ـــــ ، 1360، فرازهايى از اسلام، گردآورى سيدمهدى آيت اللهى، قم، جهان آرا.

كاهه، احمد، 1384، مجموعه مقالات همايش امنيت اجتماعى، تهران، گلپونه.

 نظر دهید »
29 خرداد 1395 توسط قليج خاني

اعتقاد به معاد و تأثیر آن در تحکیم امید

تمامی عقاید دینى در رفتار انسان مؤثر است، هر چند تأثیر آنها یکسان نیست. از میان عقاید دینى، اعتقاد به رستاخیز و معاد، یکى از نافذترین و مؤثرترین باورها در جهت دادن به رفتار آدمى و افزایش روحیه امیدواری در اوست. چنین عقیده اى نقش شایانى در پرورش روح انسان دارد و آثار تربیتى شگرفى در زندگى فردى و اجتماعى او به ارمغان می آورد، چرا که انسان فطرتاً جویاى سعادت خویش است؛ از تصوّر وصول به سعادت غرق در مسرّت می گردد و از فکر یک آینده شوم و مقرون به محرومیت، لرزه بر اندامش می افتد و سخت دچار دلهره و اضطراب می گردد. بنابراین توجه به مرگ و زندگانی پس از آن، سبب آگاهی و ایجاد روح امید در آدمی و تلاش در جهت ایجاد زمینه های مناسب جهت رشد و ترقی می گردد.
به طور کلی آنچه مایه سعادت انسان می گردد، دو چیز است: یکى تلاش و دیگرى اطمینان به شرایط محیط. تکلیف انسان با خودش روشن است. از این ناحیه اضطرابى دست نمی دهد؛ زیرا اضطراب از شک و تردید پدید می آید. انسان درباره آنچه مربوط به تلاش خویش است، شک و تردید ندارد. آنچه که انسان را به اضطراب و نگرانى و نیز ناامیدی می کشاند و آدمى تکلیف خویش را درباره آن روشن نمی بیند، جهان است؛ آیا کار خوب فایده دارد؟ آیا صداقت و امانت بیهوده است؟ آیا پایان کار همه تلاش ها و انجام وظیفه ها محرومیت است؟ اینجاست که دلهره و اضطراب در مهیب ترین شکل ها رخ می نماید.
خداوند در آیه (اللَّهُ یَتَوَفَّى الأنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الأخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ) (زمر/۴۲) از مرگ با عنوان «توفی»، یعنی گرفتن کامل جان انسان توسط فرشتگان یاد می کند. بدین معنا که مرگ نابودی نیست، بلکه دروازه ورود انسان از یک جهان به جهان دیگر است. بر اساس این بینش، یاد مرگ برای مؤمنان به عنوان مقصد زندگی دنیوی و آغاز زندگانی اُخروی، آسودگی خاطر و راحتی در برخورد با مشکلات دنیوی را در پی دارد، چرا که انسان های شایسته با مرگ به ملاقات خداوند می رسند؛ (وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلَاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِین‏)(بقره/۲۲۳). از این رو یکی از محوری ترین راهکارهای مقابله با فشارهای روانی و دستیابی به آرامش و افزایش روحیه امید و امیدواری به آینده، ایجاد نگرش مثبت نسبت به مرگ و اعتقاد به معاد است.
ایمان به معاد، ریشه یأس ها و ناامیدی ها را که آفت جان انسان هاست، می سوزاند و انسان را امیدوار می سازد که هیچ یک از اعمال نیک او از صفحه هستى پاک نمی شود و مصائب و ناکامی هایش در این دنیا، هیچ کدام بى پاسخ نخواهند ماند. شخص معتقد به معاد عقیده دارد که زندگى به این جهان ماده خلاصه نمی گردد، بلکه انسان پس از مرگ، زندگى دیگرى در پیش دارد و در آنجا به بسیارى از خواسته ها و آرزوهاى مناسب خود نایل می شود. از نظر قرآن نیز حیات باقیه و زندگانى جاوید و سعادت ابدى در آخرت است؛ (یَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الآخِرَهَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ)(غافر/۳۹). در آنجا آسایش، آرامش و امنیت مطلق وجود دارد؛ (لَهُمْ دَارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ)(انعام/۱۲۷) و افراد احساس کمبود و محرومیت و ناامیدی نمی کنند، چرا که در آن بهشت، آنچه دل ها می خواهد و چشم ها از آن لذت می برد، موجود است؛ (وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الأنْفُسُ وَتَلَذُّ الأعْیُنُ) (زخرف/۷۱). در آنجا هیچ گونه کمبودى احساس نمی گردد و احساس محرومیتى هم اگر انسان در این دنیا احساس می کند، با یادآورى نعمت هاى عالم آخرت برطرف می گردد، چرا که شخص مؤمن، امیدوار است که در آن جهان از نعمت هاى الهى برخوردار گردد.
بنابراین یکی از مهم ترین اثرات یاد معاد در دنیا، آرامش و آسایش خاطر و به عبارت کوتاه تر، رسیدن به آرامش دنیوی است، چرا که در زندگانی دنیا هم آرزوهای بلند و هم یأس های عمیق در کمین انسان نشسته‏اند که هر دو کشنده‏ و تهدیدکننده زندگی‏اند و آنچه هر دو را در بند می‏کند، یاد مرگ است. یاد مرگ هم بر «آمال» و هم بر «آلام» که هر دو بی‏حد و اندازه جلوه می‏کنند، حد می‏زند و آنها را از آنچه که هستند، کوچک نشان می‏دهد و تاب و طاقت آدمی را افزایش می‏دهد و او را بر ادامه زندگی قادر می‏سازد. یاد معاد روح حیوانی انسان را مهار و هوس‏های کاذب آن را تعدیل می‏کند و از سردرگمی بی نهایت به هدف نهایی سوق می‏دهد، زیرا کسی که ایمان به آخرت دارد و عمل صالح انجام دهد، هیچ ترسی از گذشته و آینده ندارد؛ (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ)(بقره/۲۷۷).
از طرف دیگر، آدمی همواره در زندگى با مشکلات، مصیبت ها و گرفتارى هایى مواجه است که رهایى از آنها ممکن نیست و در بعضی موارد نیز، قدرتى براى مبارزه با آنها ندارد و اگر براى مشکلات فوق راه حل مناسبی نیابد، در زندگى دچار سرخوردگى و ناامیدی می گردد، که گاه دست به خودکشى می زند. اما اعتقاد به معاد و امید به فرارسیدن آن، سبب آرامش و تحکیم پایه های امید در آدمی می گردد.
در کنار یاد معاد، صفات برجسته اخلاق و وارستگی به کمال لازم می‏رسند. کسی که بیشتر به یاد معاد و قیامت باشد، قلب او خاشع و دلش شکسته می‏شود؛ (وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاهِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلا عَلَى الْخَاشِعِینَ*الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ‏)(بقره/۴۶-۴۵) و بهتر می‏تواند در مقابل امر خداوند تسلیم باشد. حتی قرآن یکی از صفات نمازگزاران خاشع را تصدیق قیامت می‏داند؛ (الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلاتِهِمْ دَائِمُونَ…وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ*وَالَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذَابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ)(معارج/۲۷-۲۳) و انسان بااخلاق در مقابل رفاه‏طلبی، اسراف، اتراف، خوش گذرانی، سرگرمی‏ها، هوسرانی، ثروت اندوزی بی حد و مرز به صورت سنجیده و در راستای اهداف الهی برخورد می‏کند؛ (تِلْکَ الدَّارُ الآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأرْضِ وَلا فَسَادًا وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ) (قصص/۸۳).
همچنین ایمان به معاد، چهره وحشت‏انگیز مرگ را که همیشه به صورت کابوسی بر افکار انسان ها سنگینی داشته و آرامش را از آنها سلب کرده، دگرگون می‏سازد و آن را از مفهوم فنا و نیستی به دریچه‏ای به سوی جهان بقا تغییر می‏دهد. امیرمؤمنان علی (ع) یاد مرگ را اصلاحگر انسان و تربیت‏کننده روح بشر می‏خوانند و می‏فرمایند: «أَلا فَاذْکُرُوا هادِمَ اللَّذَّاتِ وَ مُنَغِّصَ الشَّهَوَاتِ وَ قَاطِعَ الْأُمْنِیَّاتِ عِنْدَ الْمُشَاوَرَه لِلأعْمَالِ الْقَبِیحَه» (دیلمی، ۱/۹۱)؛ به هنگام تصمیم بر کارهای زشت، مرگ را که نابودکننده لذت ها و مکدرکننده شهوت و قطع کننده آرزوهاست، به یاد آورید.
در تعالیم اسلامى سفارش شده است که مسلمانان از پدیده مرگ غافل نباشند. پیامبر (ص) می فرمایند: «زیرک ترین مردم کسى است که بیشتر به یاد مرگ باشد.» (همان، /۸۴)
در لابلاى داستان هاى قرآن نیز از آثار تربیتى ایمان به معاد می توان نمونه هایى را سراغ گرفت؛ از جمله:
۱ـ لقمان حکیم در اندرزهاى حکمت آموز خود به فرزندش، انگشت بر همین موضوع می گذارد و به وى چنین توصیه می کند: (یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الأرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ) (لقمان/۱۶).
این آیه اشاره به این است که اعمال نیک و بد هر قدر کوچک و کم ارزش و هر قدر مخفى و پنهان باشند، همانند خردلى که در درون سنگى در اعماق زمین یا در گوشه اى از آسمان ها مخفى باشد، خداوند لطیف و خبیر که از تمام موجودات کوچک و بزرگ در سراسر عالم هستى آگاه است، آن را براى حساب و پاداش و کیفر حاضر می کند و چیزى در این دستگاه گم نمی شود.
توجه به آیه فوق موجب می شود که انسان در برابر کسانی که در حق وی ظلم و ستم می کنند و او ناتوان از بازخواست آنهاست، خود را نبازد و به امید خداوند و معاد، از اندوه و افسردگی رهایی یابد. قرآن کریم در قالب این تصویر بدیع و زیبا، علم و آگاهى الهى و حساب و کتاب دقیق قیامت را چنان روشن ترسیم نموده است که چشم انداز آن، روح انسان را متأثّر می سازد و درک حقیقت آن، هر وجدان بیدارى را تحت تأثیر قرار می دهد و او را به مراقبت نسبت به تک تک اعمال خویش فرا می خواند.
۲ـ در صحنه اى دیگر «مؤمن آل فرعون» را می بینیم که قوم خود را مخاطب قرار داده، می گوید: (مَنْ عَمِلَ سَیِّئَهً فَلا یُجْزَى إِلا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ)(غافر/۴۰).
او در این سخن حساب شده اش، از یک سو به عدالت خداوند در مورد مجرمان اشاره می کند که تنها به مقدار جرمشان جریمه می شوند و از سوى دیگر، اشاره به فضل بى انتهاى او دارد که در مقابل یک عمل صالح، پاداش بى حساب به مؤمنان داده می شود و هیچ گونه موازنه اى در آن رعایت نخواهد شد؛ پاداشى که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و حتى به فکر انسان خطور نکرده است. به هر حال او با این سخن کوتاه خود، این واقعیت را بیان می کند که متاع این جهان گرچه ناچیز و ناپایدار است، ولى می تواند وسیله رسیدن به پاداش بى حساب گردد و چه معامله اى از این پرسودتر.
بنابراین اعتقاد به معاد و جهان پس از مرگ تأثیری بس شگرف در روحیه انسان دارد، به گونه ای که خداوند در قرآن، یاد مرگ و تمنای آن را یکی از ویژگی های مؤمنان واقعی و کسانی که دارای ایمانی راستین و ثابت اند، معرفی می کند، چرا که اینان از مرگ نه تنها نمی ترسند، بلکه آن را بهترین وسیله برای حصول به آرزوهای خود می دانند و پیوسته آن را از خداوند تقاضا می کنند.
به دیگر بیان، چون امور طبیعى و مادّى و دنیوی غالباً پرده و حجابی بین خداوند و دوستانش است و مانعی است برای اینکه انسان به طور شایسته به مبدأ خود توجه نماید و با او انس گیرد، بنابراین لازمه دوستى حق تعالى، آرزوى مرگ است و کسانی که تنها تصور می کنند دارای ایمانی پایدار و ثابت اند، اما در دل هیچ اشتیاقی برای وصول به محبوب خود ندارند، ایمانشان از سر صدق نیست و برای حصول به ایمان واقعی، همچنان باید تلاش نمایند، چرا که نترسیدن از مرگ و آرزوی آن را در دل پرورانیدن، نشانه صدق و یقین ایشان است، کاری که یهود از آن (بر خلاف ادعاهای خود) سر باز زدند؛ (قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الآخِرَهُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَهً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ*وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ*وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاهٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ)(بقره/۹۶-۹۴).
مولوی در این باره می گوید:
شد هواى مرگ طوق صادقان *** که جهودان را بدان دم امتحان
بنابراین امید به آینده برای انسان موحّد جلوه بهتر و صحیح تری دارد و حتی در برخی آیات قرآن، اعتقاد برابر با امید معرفی شده است، آنجا که برای بیان اعتقاد به معاد از عبارت «امید به معاد» استفاده می کند: (وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْیَوْمَ الآخِرَ وَلا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ)(عنکبوت/۳۶).
توجه به این نکته نیز حائز اهمیت است که گرچه امید بستن به روز قیامت از امید بستن به خداوند جدا نیست، لیکن چون انتظار روز رستاخیز، روز تعیین سرنوشت است، قیامت و معاد مستقلاً از متعلقات امید شمرده شده اند (طباطبایی، ۱۶/۱۲۶). از سویی دیگر خداوند در آیه ۱۱۰ سوره کهف، پیروی از دین را مشروط به رجا و امید به معاد نموده، نه یقین به معاد، به این دلیل که تنها احتمال بودن معاد و امید به فرار سیدن چنین روزی، کافی است که آدمی را به پیروی از دین وادار سازد، چرا که دفع ضرر احتمالی واجب است (همان، ۱۳/۴۰۵). به همین دلیل آن که به روز رستاخیز امید دارد، به فساد روی نمی آورد، بلکه در پی اصلاح آخرت خویش و جامعه گام بر می دارد تا با پرونده ای سفید در روز قیامت در محضر داور جهان هستی حضور یابد.
در سوره ممتحنه نیز می خوانیم: (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ وَمَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ)(ممتحنه/۶). در آیه فوق که سخن از ابراهیم (ع) و همراهان او به عنوان پیشواى بزرگ و مورد احترام همه اقوام است، منظور از امید به خدا، امید به ثواب خدا در برابر ایمان به اوست و منظور از امید به آخرت، امید به پاداش هایی است که خداوند وعده آن را به مؤمنان داده. از این رو امید به آخرت کنایه است از ایمان به آخرت. (همان، ۱۹/۲۳۳)
بنابراین طبق دو آیه اخیر، حقیقت «امید به آخرت» در آیات قرآن کریم، «ایمان به آخرت» معرفی شده است. از این رو می توان گفت امید در بینش قرآن به معنای ایمان است و کسی که ایمان دارد، اعتقاد و امید راسخ نیز دارد. در چنین فردی، ناامیدی هرگز نمی تواند نفوذ نماید.

 نظر دهید »
29 خرداد 1395 توسط قليج خاني


آثار مثبت توجه به معاد

در بعضی از جوامع بشری، دین و اعتقادات دینی را مقوله ای جدا از زندگی انسان در دنیا گرفته اند و امور دینی را مسائلی شخصی و رابطه فردی انسان با معبود تلقی کرده اند و حال آن که بنابر اندیشه و اعتقاد اسلامی، ایمان به خدا و روز قیامت در زندگی معمولی انسان نقش غیر قابل انکار دارد.

اصولاً بر اساس این عقاید، زندگی معنا، مفهوم، هدف، شکل و چارچوب ویژه ای پیدا می کند که تفاوت های اصولی و بنیادی با نوع زندگی انسان هایی دارد که دارای چنین عقیده ای نیستند، از جمله:

الف) تفاوت در بینش ها

با وجود ایمان به معاد، زندگی هدف دار می شود و همه اعمال و رفتار انسان مومن به معاد به سوی تامین معاد، جهت می یابد. در حالی که انسان غیر مومن به معاد، هدفی را برای مجموعه زندگی خود نمی یابد و زندگی برای او هدف دار، جهت دار و معنی دار نیست. او برای رفتار خود چارچوبی نمی شناسد، هر گونه خواست و اراده کرد و دوست داشت عمل می کند یا حتی رفتار خود را مطابق دلخواه بدون احساس محدودیت، تغییر می دهد. قرآن در این باره می فرماید: «بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ».[1]
بلکه انسان می خواهد در پیش روی خود، راه را باز کند (مانعی برای آن چه می خواهد انجام دهد نبیند) از این رو نسبت به قیامت اظهار تردید کرده و می پرسد قیامت کی خواهد بود؟!
هم چنین ایمان به معاد نگاه به زندگی دنیا را نگاه به مرحله ای مقدماتی، گذرا و ناپایدار می سازد و مومن به معاد خود را در حال فراهم کردن توشه و لوازم زندگی ابدی و جاودانی برای پس از مرگ می شمارد و حال آن که منکر معاد زندگی را منحصر به دنیا و دنیا را همه دوره حیات خود می پندارد. زندگی برای او همین مدت محدود، همراه با همه رنج ها، سختی ها و مشکلات گوناگون است.
از این رو، افسردگی، نا امیدی، اضطراب روانی، بلا تکلیفی، احساس پوچی و بی هدفی بر این گونه زندگی سایه می افکند و اگر رو به لذت های ناپایدار آن می آورد، به دلیل این است که در میان این همه ناکامی های زندگی دنیا، دمی لذت غنیمت است و در واقع روی آوردن به قمار، شراب و شهوات جنسی یک نوع خود فریب دادن و سرگرم شدن است تا این عمر محدود به پایان پذیر بی هدف، به هر جهت بگذرد.
در صورتی که ایمان به معاد، زندگی دنیا را مقدمه ای بر آخرت قرار می دهد که فرد باید در این مزرعه بذری بیفشاند و تا کی بنشاند تا از ثمره کار خود در زندگی بی پایان آخرت، بهره مند شود. در این دیدگاه همه چیز، ابزار رشد، کمال و ترقی انسان می شود و زندگی پر نشاط و امید آفرین خواهد بود.

ب) در بعد اقتصادی

اعتقاد به معاد در زندگی، آثار و نتایج فراوانی را پدید می آورد. از جمله، شکل گرفتن فعالیت های اقتصادی انسان در چارچوب احکام شریعت است. مومن به معاد می داند از هر درآمدی از او پرسیده می شود که از چه راهی بدست آمده و در چه راهی مصرف گردیده است. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله و سلم ـ فرمود: «لا یزول قدم عبد یوم القیامه حتّی یسأل عن اربع … و عن ماله مما اکتسبه و فیما أنفقه».[2]
بنده در روز قیامت، قدم از قدم بر نمی دارد تا از چهار چیز مورد سوال واقع شود … و از مالش که آن را از چه راهی بدست آورده و در چه راهی خرج نموده است.
و تجاوز و تصرف در مال دیگران پایان می پذیرد؛ زیرا کیفر الهی را به دنبال دارد. بویژه دست درازی به مال یتیمان موقوف می گردد چون هر که مال یتیمی را بخورد آتشی فرو خورده است و به دوزخ افکنده خواهد شد، چنان که امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: «اگر کسی به اندازه دو درهم (که بسیار ناچیز است) از مال یتیم را غصب کند، مجازات او آتش است».[3]
تاثیر دیگر اعتقاد به معاد، جلوگیری از کم فروشی و فریب دادن مشتریان در بازار تجارت است.

قرآن در این زمینه می فرماید: «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ (1) الَّذِینَ إِذَا اکتَالُواْ عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ (2) وَإِذَا کالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ (3) أَلَا یَظُنُّ أُولَئِک أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ (4) لِیَوْمٍ عَظِیمٍ؛[4] وای بر کم فروشان! آنان که وقتی برای خود پیمانه می کنند، حق خود را به طور کامل می گیرند؛ اما هنگامی که می خواهند برای دیگران پیمانه یا وزن کنند، کم می گذارند! آیا آن ها گمان نمی کنند که در روزی بزرگ برانگیخته می شوند».
به طور کلی، جامعه ای که معتقد به روز جزا و پاداش است، گرفتار آرزوهای دور و دراز، اعمال زشت و ناپسند نخواهد شد؛ روابط اقتصادی سالمی خواهد داشت و به ارحام و مستضعفان کمک خواهد نمود.
در مقابل، کسانی هستند که تنها زندگی دنیا را هدف نهایی خویش می دانند مال و ثروت را اصیل دانسته و داشتن آن را سعادت بزرگ و واقعی می پندارند. تعدادی از اینان، گروهی از قوم حضرت موسی ـ علیه السلام ـ بودند و همین عقیده خود را هنگامی که قارون به میان مردم آمد ابراز داشتند و گفتند: «یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ؛[5] ای کاش، مانند آن چه به قارون داده شده برای ما هم بود؛ همانا او بهره بزرگی از ثروت را داراست».
لیکن مومنان بنی اسرائیل که معتقد به مبدأ و معاد بودند و بینشی صحیح نسبت به مسائل داشته و مال و ثروت را امری فرعی می شمردند، خطاب به آنان گفتند: «وَیْلَکمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ؛[6] وای بر شما! پاداش خدا بهتر است برای کسی که ایمان آورده و عمل شایسته انجام دهد و جز صابران، بدین ثواب کسی نائل نمی شود».
قرآن مجید با صراحت، انکار مبدأ و معاد را مایه کشته شدن عواطف انسانی می شمرد تا آن جا که منکران معاد در برابر افراد یتیم، سنگدل می شوند و از آنان دستگیری نمی کنند: «أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکذِّبُ بِالدِّینِ (1) فَذَلِک الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ (2) وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکینِ؛[7] آیا کسی که روز جزا را پیوسته انکار می کند دیدی؟ او همان کسی است که یتیم را با خشونت می راند و (دیگران را) به اطعام مسکین تشویق نمی کند!».
بنابر این عامل اصلی که بتواند تلاش های انسان ها را در جهت صحیح سوق دهد، ایمان به معاد و ترس از انتقام الهی و جهنّم است و طبق آیه قرآن تنها افراد متجاوز و گنهکار روز قیامت را انکار می کنند: «وَمَا یُکذِّبُ بِهِ إِلَّا کلُّ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ؛[8] روز جزا را تکذیب نکند، مگر هر تجاوزگر گناهکار».

ج) در مسائل نظامی

انسان های با ایمان معتقدند که اگر در راه خدا کشته شوند، نابود نمی شوند و هر کوششی که با جان و مال خود می کنند به هدر نمی رود و اگر دشمن را بکشند حیاتی جدید پیدا کرده، از زیر بار جور و ستم خارج می شوند و اگر کشته شوند به زندگی حقیقی رسیده اند، پس در هر صورت موفق و پیروزند.[9] بلکه مومنان معتقدند در بهشت درجه ای است که جز با شهادت به آن نمی توان دست یافت؛ هم چنین، انتقال از دوره ای همراه مصیبت و گرفتاری، از دست رفتن نعمت ها و تحمل کمبود ها و بیماری ها است، به دوره دیگر که پر نعمت و بی بلا و مصیبت و در عین حال جاودانی است. برای مومن انتقال از چنان دوره ای به چنین دوره ای نه تنها ناخرسند کننده نیست؛ بلکه بسیار عاشقانه و مشتاقانه است.[10]
اثر چنین تفکری در صحنه جهاد و مبارزه با دشمنان، این است که عرصه جنگ (هم چون یاران حسین ـ علیه السلام ـ ) بر ایشان چون حجله عروسی، محبوب می گردد. تاریخ اسلام پر است از صحنه های جان فدایی رزمندگان جبهه حقّ؛ حرکت های عاشقانه آنان در صحنه های نبرد نسبت به شهادت، بگونه ای بوده که ترس از مرگ در نظر آنان مطرح نبوده و با همین روحیه شکست را به دشمن تحمیل می کرده اند و عده کمی بر عده بسیار، پیروز شده اند.
قرآن می گوید: «قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ کم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ؛[11] آنها که یقین داشتند به پیشگاه پروردگار خویش می روند گفتند: چه بسیار شده که گروهی اندک به خواسته خدا بر گروهی بسیار، غلبه کرده اند و خداوند با صابران است».
دسته دیگر از لشکر طالوت که این اعتقاد را نداشتند، گفتند: «لاَ طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ؛[12] ما امروز، طاقت و توان (مقابله) با جالوت و سپاهیانش را نداریم».

د) در مسائل اجتماعی ـ سیاسی

انسان با زندگی اجتماعی می تواند به خواسته های خویش دست یابد و بناچار، برای ایجاد روابط اجتماعی صحیح، نیاز به قانون دارد و اگر چنین اضطراری نباشد، روابط اجتماعی درستی بین انسان ها برقرار نخواهد شد و هر کس و گروهی سعی می کند منافع جامعه را، به خود اختصاص دهد؛ لیکن مهم اینجاست که اگر ایمان به مبدأ و معاد نباشد خود همین قوانین ضمانت اجرایی نخواهد داشت و سیاستی انسانی، اتخاذ نخواهد شد و اگر باشد، بسیار کم رنگ است. خداوند به نحو اکید و لزوم، خواستار عدالت فردی و اجتماعی، حفظ وحدت و عدم ظلم و تعدّی بر یکدیگر است و در قرآن می فرماید:
«إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ؛[13] خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد و از فحشا و منکر و ستم نهی می کند؛ خداوند به شما اندرز می دهد، شاید متذکّر شوید».

بر این اساس، باید افراد جامعه، جز خوبی به هم روا ندارند و از ارتکاب جرم کناره جویی نمایند؛ با هر یک از افراد به گونه ای رفتار شود که مستحق آن است و در جایی نهاده شود که سزاوار آن است و در نتیجه جامعه ای مستقل، یک پارچه و منسجم ایجاد می شود و وضع افراد بیچاره و درمانده اصلاح می گردد و این نتیجه ایمان به مبدأ و معاد است.
صحت این ادّعا در غالب جوامع بشری مشهود است و همواره برای منکر معاد، دست یافتن به قدرت هدف است. از این رو، برای رسیدن به آن فساد و خونریزی می کند و خواسته های خود را بر ضعیفان تحمیل می نماید.
قرآن در این زمینه می فرماید: «تِلْک الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا؛[14] آن سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی و فساد در زمین را ندارند».
برای مومن به قیامت و رستاخیز، دست یافتن به قدرت هدف نیست، بلکه اگر به آن دست یابد، آن را وسیله تأمین آخرت خود و دیگران خواهد نمود.

حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «اجعل نفسک میزاناً فیما بینک و بین غیرک … و لا تظلم کما لا تحبّ أن تظلم … و ارض من النّاس بما ترضاه لهم من نفسک؛[15] در آن چه بین تو ودیگری است خود را میزان قرار ده … و ستم نکن چنان چه نمی خواهی به تو ستم شود …. و از مردم راضی باش به آن چه که تو خشنود می شوی برای آن ها از جانب خود».

بنابر این، ادای حقّ، ایجاد عدالت در جامعه، ثبات حکومت، یاری نمودن مظلومان، مبارزه با ستمگران و به طور کلّی، اطاعت از قوانین دینی و الهی، نتیجه ایمان حقیقتی است و هر اندازه اعتقاد انسان ها کامل تر باشد، عمل به دستورات اسلام بیشتر است و ثمره آن، اجتماعی سالم و مترقّی خواهد بود و انواع ستم ها و جنایت ها، نتیجه نداشتن ایمان به خدا و معاد است و در همین راستا، نقش مهم و اساسی اعتقاد به رستاخیز، نمایان می شود.

پی نوشت:
[1] . قیامت / 5.
[2] . بحار الانوار، ج 27، ص 134، چاپ ایران.
[3] . تفسیر برهان، ذیل آیه دهم از سوره نساء، اقتباس.
[4] . مطففین / 1ـ 5.
[5] . قصص / 79.
[6] . همان / 80.
[7] . ماعون / 1 ـ 3.
[8] . مطففین / 12.
[9] . مفاد آیه 52 از سوره توبه.
[10] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 5، ص57، انتشارات فیض
مرگ اگر مرد است گو پیش من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من ز او عمری ستانم جاودان او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ
[11] . بقره / 249.
[12] . همان.
[13] . نحل / 90.
[14] . قصص / 83.
[15] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 31، ص 921.

 نظر دهید »
30 اردیبهشت 1395 توسط قليج خاني

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شهادت امام حسین علیه السلام وسایر مصیبت هایش را به دختر خود خبر داد ،حضرت فاطمه سلام الله علیها سخت گریه نمود و عرض کرد:پدر جان این گرفتاریها چه موقع رخ میدهد؟رسول خدا فرمود:زمانی که من و تو وعلی در دنیا نباشیم.آن گاه گریه فاطمه شدیدتر شد.عرض کرد چه کسی بر حسینم گریه میکند؟پیامبر فرمود:

فاطمه!زنان امتم بر زنان اهل بیتم و مردان بر مردان گریه می کنند ودر هر سال،عزاداری او را تجدید می کنند .روز قیامت کهئ فرا رسد ،تو برای زنان شفاعت میکننی و من برای مردان،فاطمه جان تمام دیده ها روز قیامت گریان است ،مگر چشمی که بر مصیبت حسین گریه کند!آن چشم برای رسیدن به نعمت های بهشت خندان است.

بحار الانوار ج1

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

ریحانه الزهرا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس