ریحانه الزهرا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

برشی از یک کتاب خوب

11 مرداد 1398 توسط قليج خاني

يك روز صبح با صداى استارت ماشينى از خواب بيدار شدم. استارت مداوم بود و جرقه ها زياد و مايع قابل احتراق؛ اما با اين وصف حركتى نبود و پيشرفتى نبود.
من به ياد جرقه هايى افتادم كه در زندگى خودم مدام سر می‌كشيدند و به ياد استعدادهايى افتادم كه قابل سوختن بودند.
و به ياد ركود و توقفى افتادم كه با اين همه جرقه و استعداد گريبانگيرم بوده است.
در اين فكر رفتم كه ببينم نقص از كجاست كه شنيدم راننده می‌گويد ؛
بايد هلش داد؛
هوا برداشته است ؛
و همين جواب من بود.

هنگامى كه هواها وجود مرا در بر می‌گيرند و دلم را هوا بر می‌دارد، ديگر جرقه ها برايم كارى نمی‌كنند و اگر می‌خواهم به راه بيافتم بايد هلم بدهند و ضربه‌ام بزنند و راهم بيندازند تا آن همه استعداد راكد نماند.

کتاب آيه هاى سبز، نوشته : مرحوم استاد علی صفائی حائری ره (ص ۱۱)

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

ریحانه الزهرا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس