ریحانه الزهرا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
30 اردیبهشت 1395 توسط قليج خاني


برادرم من آمدم تو نبودی
اما طلائیه بود و آسمان
شلمچه بود و نیزار
جزیره بود و نخلستان
اما همه رنگ خاک بودند
رنگ لباسهای خاکیت
نخلهای بی سر بود
تجلی پیکر بی سرت
نیزار در صدا بود
صدای کمیلت
خورشید چون سابق می تابید
ولی فانوس های سنگرت را می دیدم
افسوس که مردمک های چشم گناه کرده ام
نتوانست اشک های خونینت را ببیند
وصورت سیاهم از گناهی
روی دیدن ندارد
اما یک دعا ازتو طلب می کنم
که اگر دوباره دراین بیابان آمدم
از بوسیدن شیشه قاب عکست خجالت نکشم
ای کاش از ما نپرسند که بعد شهدا چه کردیم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ریحانه الزهرا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس